بازار؛ گروه بین الملل: دولت ترامپ در حال ارزیابی مجدد نقشی است که متحدان خلیج فارس در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا ایفا میکنند، دیدگاهی که رئیس جمهور در سفر ۱۳ مه ۲۰۲۵ خود به ریاض تأیید کرد.
به گزارش نشنال اینترست، خلیج فارس در حال بازسازی خود است و تنوع اقتصادی، پیشرفت فناوری و تنشزدایی را بر درگیری و تقابل اولویت میدهد. امارات متحده عربی و عربستان سعودی روابط خود را با ایران عادیسازی کرده و سایر تنشهای منطقهای را کاهش دادهاند و به دنبال تبدیل شدن به قطبهای نوآوری و ادغام منطقهای هستند. در حالی که دولتهای گذشته هر دو کشور را جدا از منابع انرژیشان به عنوان کشورهای حاشیهای میدیدند، ترامپ آنها را به عنوان محور اعمال نفوذ در عصر دیجیتال میبیند.
سلسله مراتب اتحادهای آمریکایی بیسروصدا اما قاطعانه در حال تغییر است. کشورهای خلیج فارس به دلیل ارزش استراتژیک خود در مسابقه هوش مصنوعی - که با تعمیق روابطشان با چین و واگرایی سیاسی بالقوه آینده از ایالات متحده تعدیل میشود - اهمیت بیشتری پیدا میکنند. با این وجود، واشنگتن اذعان دارد که حفظ تسلط هوش مصنوعی نیازمند شبکههای وابسته به زیرساختهای ایالات متحده در خارج از کشور است. مشخص نیست که این امر اروپا و آسیا را در کجا قرار میدهد. در حال حاضر هیچ یک از این دو منطقه نمیتوانند با سرعت، انعطافپذیری و منابع خلیج فارس برابری کنند. علاوه بر این، این مشارکتهای پرمخاطره در خلیج فارس در کنار درگیری مداوم ایالات متحده با ایران در حال شکلگیری است که نشاندهنده تعهد مجدد و طعنهآمیز آمریکا به خاورمیانه است که چرخش بلندمدت واشنگتن به آسیا را تضعیف میکند.
دولت ترامپ به کشورهای خلیج فارس به عنوان محور اعمال نفوذ در عصر دیجیتال نگاه می کند
اگرچه دولت ترامپ تعهد لفظی خود را به این استراتژی حفظ میکند، اما با ظرفیت محدود برای حفظ تعامل فشرده در جبهههای مختلف، بده بستانها اجتنابناپذیر هستند. با این حال اهمیت مداوم آسیا برای ایالات متحده آمریکا غیرقابل انکار و پیچیده است. علیرغم نگرانیهای منطقهای در مورد ظهور چین، حتی متحدان نزدیک ایالات متحده مانند ژاپن و کره جنوبی از نظر اقتصادی با جمهوری خلق چین ادغام شدهاند. آنها به دنبال دخالت عمیقتر ایالات متحده در منطقه خواهان ایجاد تعادل در برابر چین هستند، اما در برابر همسویی انحصاری با ایالات متحده مقاومت میکنند. واشنگتن برای پذیرش این موضوع که منطقه نمیتواند چین را بیرون کند یا آن را نادیده بگیرد، تلاش کرده است. در مقابل، علیرغم اهمیت روزافزون پکن در خلیج فارس، ریاض و ابوظبی مایل به واگذاری هستند یا زمانی که تحت فشار واشنگتن قرار میگیرند، واگذاری کردهاند.
بنابراین متحدان آمریکا - و رقبای آنها - باید با کشورهای خلیج فارس به عنوان یک قدرت نوظهور در مسابقه جهانی هوش مصنوعی رقابت کنند. این تغییر میتواند نحوه ایجاد و اعمال نفوذ را تغییر دهد. نظم قدیمی حول توافقنامههای تجاری و اتحادهای نظامی شکل گرفته بود. نظم جدید ممکن است به طور فزایندهای بر محاسبات - منابع و فرآیندهای محاسباتی مورد نیاز برای آموزش و اجرای سیستمهای هوش مصنوعی - و کنترل بر محل و نحوه آموزش مدلهای هوش مصنوعی متکی باشد. در این چارچوب نوظهور، قدرت بیشتر از زیرساختها جریان مییابد تا ایدئولوژی.
مانع اجرای این استراتژی، فروپاشی آتشبس اسرائیل و ایران و درگیری طولانی مدت ایالات متحده آمریکا و اسرائیل با تهران خواهد بود. از سرگیری خصومتها، پروژههای زیرساختی مستقر در خلیج فارس را به تأخیر میاندازد یا لغو میکند. مراکز هوش مصنوعی وابسته به ایالات متحده به تعهدات سیاسی یا حتی اهداف استراتژیک تبدیل میشوند و اعتماد سرمایهگذاران را از بین میبرند. همکاری با رژیمهای اقتدارگرای خلیج فارس میتواند ارزشهای غیرلیبرال را در سیستمهای دیجیتال آینده رمزگذاری کند. این نگرانی شایسته توجه جدی است. با این حال باید این واقعیت را در نظر گرفت که دموکراسیهای غربی خود در حال ساخت پلتفرمهایی برای نظارت دیجیتال و محدود کردن فزاینده آزادیها در داخل هستند، در حالی که به طور گزینشی «نظم مبتنی بر قانون» را در خارج از کشور اعمال میکنند. علاوه بر این، وقتی هیچ یک از شرکای خلیج فارس نرمافزار چینی را به طور کامل کنار نمیگذارند، حذف استراتژیک غیرممکن است. این مشارکتها به واشنگتن جای پایی برای شکل دادن به فضای دیجیتال جهانی از درون میدهند.
همسویی امروز، پشیمانی فردا
تندترین انتقاد از استراتژی هوش مصنوعی ترامپ این است که معاملات آن با کشورهای خلیجح فارس، جواهرات تاج آمریکا را به شرکایی میدهد که ممکن است از آن جدا شوند یا رقیب شوند. تراشههای هوش مصنوعی فقط مربوط به چتباتها نیستند - آنها میتوانند تعادل قدرت جهانی را تغییر دهند. امارات متحده عربی و عربستان سعودی متحدان پیمانی نیستند. آنها روابط خود را با دشمنان ایالات متحده مانند چین، روسیه و ایران حفظ میکنند.
با این حال خطر رقابت در کوتاهمدت اغراقآمیز است. علاوه بر این، کشورهای حوزه خلیج فارس نمیتوانند بدون حمایت ایالات متحده، مدلهای هوش مصنوعی پیشرو یا زیرساختهای جهانی بسازند. خطر رویگردانی نیز کم است: طبق گفته موسسه امریکن انترپرایز، چین نمیتواند مراکز داده در خارج از کشور بسازد زیرا ظرفیت آن در ساخت تراشههای پیشرفته از ایالات متحده عقب مانده است. پکن نمیتواند بدون تولید حجم رقابتی تراشهها با عملکرد قابل مقایسه، از پروژههایی در این مقیاس پشتیبانی کند. در حال حاضر یک جهش واقعاً متحولکننده در هوش مصنوعی نیازمند همکاری با ایالات متحده آمریکاست.
معاملات ترامپ با امارات متحده عربی و عربستان سعودی به دنبال تثبیت مزیت استراتژیک امروز قبل از برهم خوردن موازنه است
این معاملات به معنای واگذاری قدرت نیست، بلکه گسترش دقیق آن است. این دو متحد خلیج فارس در مجموع میزبان ۶۰۰۰ سرباز و پیمانکار آمریکایی هستند. آنها سوابق تاریخی قوی از همکاری با واشنگتن دارند. در درازمدت، آنها میتوانند به رقبای مستقیم ایالات متحده تبدیل شوند یا از اتحاد خود با ایالات متحده رویگردان شوند. با این حال، گزینه دیگر این است که چین به برابری هوش مصنوعی دست یابد و فناوری خود را به طور گسترده گسترش دهد و نفوذ لازم برای تعیین قوانین، استانداردها و هنجارهای دیجیتال جهان را به دست آورد. معاملات ترامپ با امارات متحده عربی و عربستان سعودی به دنبال تثبیت مزیت استراتژیک امروز قبل از برهم خوردن موازنه است.
اعتماد و دولت پنهان دیجیتال
معاملات در زمینه هوش مصنوعی با کشورهای خلیج فارس با ادغام قدرت دولتی و شرکتی، چالش استفاده از براری به عنوان سلاح را بدتر میکند. «دولت پنهان دیجیتال» جدید، مدل دولتی چین نیست، بلکه یک اتحاد غیررسمی است که میتواند اعتماد را به همان اندازه مؤثر از بین ببرد.
شرکتهای فناوری آمریکایی نه تنها از نظر عملکرد یا قیمت، بلکه از نظر درک استقلال از کنترل دولت نیز از مزیت رقابتی برخوردار بودهاند - برخلاف رقبای چینی خود که پیوندهایشان با حزب کمونیست آشکار است. تغییر این تصور هزینههایی دارد. همانطور که وایرد گزارش داد، غولهای سیلیکون ولی پس از افشاگریهای اسنودن در سال ۲۰۱۳ که پیوندهای آنها با جاسوسی دولتی را آشکار کرد، ضربه بزرگی خوردند. واکنش اروپا نشان میدهد که اعتماد، پس از از دست رفتن، به سختی قابل بازیابی است و با قوانین سختگیرانهتر حفظ حریم خصوصی دادهها، تنظیم قدرت تهاجمی رقبای آمریکایی، قوانین قویتر مدیریت دادهها و سرمایهگذاری در زیرساختهای تراشه و فضای ابری داخلی می توان آن را بازگرداند.
اگر واشنگتن از این همکاریهای زیرساختی به عنوان سلاح استفاده کند، خطر طرد گستردهتر پلتفرمهای آمریکایی را به همراه خواهد داشت. چین خود را به عنوان یک جایگزین «غیرمداخلهگر» به بازار عرضه میکند. پکن استدلال میکند که خطرات نظارتی هواوی قابل پیشبینی و معاملهای است. علاوه بر این، برخلاف ایالات متحده، چین خواستار انطباق سیاسی نیست. برای بسیاری از قدرتهای متوسط، این ممکن است یک پیشنهاد قانعکننده باشد. یک تراشه درجه دو بدون قید و بندهای سیاسی میتواند جذابتر از جدیدترین واحد پردازش گرافیکی انویدیا باشد که در کاغذبازیهای ژئوپلیتیکی پیچیده شده است. اگر کشورها با استفاده از منابع دوگانه زیرساختهای خود به طور گسترده در حال پوشش ریسک باشند، این امر فرسایش استراتژیک نفوذ ایالات متحده را به همراه خواهد داشت.
در نهایت، موفقیت این استراتژی به چیزی بیش از تراشهها و قراردادها بستگی خواهد داشت و آن به نحوه مدیریت قدرت و اعتماد ایالات متحده بستگی دارد.
چالش: نفوذ بدون زیادهروی
چرخش ترامپ به خلیج فارس برای گسترش زیرساختهای هوش مصنوعی آمریکا، نشاندهنده تغییری جسورانه از استراتژی ایالات متحده است که زمانی مبتنی بر مهار و کنترل بود. واشنگتن با برونسپاری هسته فیزیکی توسعه هوش مصنوعی به ابوظبی و ریاض، به محدودیتهای فوری داخلی رسیدگی میکند و واقعیتی تلخ را تصدیق میکند: رهبری هوش مصنوعی آمریکا دیگر صرفاً به سیلیکون ولی یا متحدان سنتی در اروپا و آسیا وابسته نیست. بلکه به وابستگی متقابل استراتژیک با شرکایی متکی است که مایل به تضمین آینده قدرت دیجیتال آمریکا هستند. به این ترتیب، یک نظم دیجیتال با محوریت ایالات متحده آمریکا شکل میگیرد.
با این حال خطراتی وجود دارد که برخی از آنها فقط قابل مدیریت هستند، نه کاهش. شرکای امروزی خلیج فارس - امارات متحده عربی و عربستان سعودی - میتوانند روزی به رقیب تبدیل شوند و واشنگتن میتواند از وابستگی آنها به عنوان سلاح استفاده کند. هر یک از این خطرات، سلطهای را که ایالات متحده آمریکا قصد دارد به دست آورد، از بین میبرد.
بنابراین آینده رهبری ایالات متحده آمریکا در نظم دو قطبی نوظهور، به تسلط بر یک پارادوکس بستگی دارد: نفوذ بدون زیادهروی. امروزه، قدرت از طریق کد و محاسبات جریان دارد - نه فقط معاهدات و سربازان. زیرساختهای هوش مصنوعی به سرنوشت تبدیل شدهاند. جایی که این زیرساختها تثبیت میشوند، تعادل جهانی قدرت را تعریف میکنند و مشخص میکنند که کدام کشور برای دهههای آینده تسلط خواهد داشت.
نظر شما