به گزارش بازار، سیدمهدی طالبی، پژوهشگر حوزه بینالملل در یادداشتی برای فرهیختگان نوشت: هجوم دومین قدرت نظامی اسمی جهان به کشوری مورد حمایت غرب در شرق اروپا موضوع سادهای نیست که بهسهولت قابلحلوفصل باشد. دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا در زمان رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری بارها گفت بهسرعت به این جنگ پایان خواهم داد. او حتی زمان آن را کمتر از ۲۴ ساعت عنوان کرده بود. وی که حالا روزهای ریاستجمهوریاش از ۱۰۰ عبور کرده، چندی قبل گفته بود درباره ۲۴ ساعت شوخی کرده است. جنگ اما شوخی ندارد و بیشتر از گذشته در اوکراین جان انسانها را میگیرد. جنگ در اوکراین کماکان شامل زدوخوردهای سنگینی است. همانگونه که کشتارها در غزه شدیدتر شده اما طولانیبودن جنگ مانع از دیده شدن جنایتها مانند اوایل جنگ میشود، در اوکراین نیز جنگ با مسلحتر شدن دوطرف سنگینتر و پرتلفاتتر شده اما این جنگ نیز در سایه عادیشدن، همانند اوایل دیده نمیشود.
این روند باعث شده «قرارداد منابع معدنی» که گمان میرفت بهعنوان فراورده جانبی آتشبس یا توافق به امضا برسد، بدونحصول آنها به امضا رسیده است. ترامپ که وعده آتشبس سریع را شوخیکردن توصیف کرده بود، روز چهارشنبه هفته قبل درخصوص قرارداد منابع معدنی گفت: «ما امروز توافقی انجام دادیم که در آن در تئوری خیلی بیشتر از ۳۵۰ میلیارد دلار دریافت میکنیم، اما میخواستم تضمین دریافت کنم. نمیخواستم احمق به نظر برسم.»
گسست ارتباط این قرارداد با توقف یا اتمام جنگ در اوکراین میتواند نشانهای از ادامهیافتن نبردها باشد. با وجود این، هزینههای جنگ راهی جز رکود نبردها برای طرفین اصلی جنگ یعنی روسیه و اوکراین باقی نگذاشته است. اوکراین هرچند در عمل تن به توقف جنگ - که آمریکا آن را ترویج میکرد - نداد، اما در آیندهای نزدیک چارهای جز این نخواهد داشت. از این رو حتی اگر جنگ فاقد قرارداد باشد، طرفین به سمت کاهش حملات گام برخواهند داشت.
سناریوی محتمل
درخصوص تعاملات جنگ اوکراین و بدهبستانها در چهارچوب جنگ مسائل ذیل در شرایط کنونی احتمال بیشتری دارند:
۱- با توجه به عمق مشکلات موجود میان طرفین و عدم اعتمادی که جریان دارد، احتمالاً در انتهای مذاکرات «توافق صلح» به امضا نخواهد رسید، بلکه دوطرف به «توافق آتشبس» دست خواهند یافت.
۲- در توافق آتشبس جبههها به حالت رکود درآمده و خاموش خواهند شد، بدون آنکه از نظر جغرافیایی امتیازی رسمی بهطرفها داده شود. پذیرش ضمنی استقرار روسیه در مناطقی که در جنگ تصرف کرده است، بدون آنکه الحاق از سوی آمریکا مورد پذیرش قرار گیرد، احتمال بالاتری دارد تا آنکه الحاق این مناطق به خاک روسیه بهرسمیت شناخته شود.
۳- در میان مناطق تصرفشده توسط روسیه در خاک اوکراین دو منطقه وضعیتی ویژه داشته و از همان سال ۲۰۱۴ دچار التهاب شدند. نخست «شبهجزیره کریمه» است. این شبهجزیره در چهارچوب تقسیم بندیهای داخلی شوروی بخشی از روسیه بود که در فضای آن زمان به جمهوری سوسیالیستی اوکراین بخشیده شد.
این تحول از آن صورت گرفت که در مخیله روسها نمیگنجید که قرار است روزی امپراتوری بزرگشان فروپاشیده و کریمه را هم از دست بدهند. از این رو اگر آمریکا الحاق کریمه به خاک روسیه را بهرسمیت بشناسد، این اقدام قابلتوجیه خواهد بود اما درخصوص باقی مناطق وضعیت متفاوت است. جغرافیای دوم «دونباس» است که شامل دو استان دونتسک و لوهانسک میشود. این دو استان دارای اکثریت روستبارند. روستباران دونباس پس از سقوط دولت وقت اوکراین در سال ۲۰۱۴ به این بهانه که مورد ستم دولت جدید قرار خواهند گرفت شورش کرده و جمهوریهای خودمختار در دو استان آن تشکیل دادند.
روسها جنگ سال ۲۰۲۲ را با ادعای حفاظت از این روستباران شروع کردند هرچند عملیات آنها از همان ابتدا شامل شرق و شمال نیز شده و پایتخت اوکراین در هدف برای تصرف قرار داشت.
از نظر پذیرش الحاق، دونباس استدلالی به قوت الحاق کریمه ندارد؛ اما نسبت به دیگر استانهای تصرف شده وضعیت بهتری دارد. در کریمه علاوه بر جمعیت روستبار، تاریخ آن در بخشش این شبهجزیره از سوی روسها به اوکراینیها، عاملی مضاعف در توجیه الحاق است، اما درخصوص دونباس تنها یکی از این دو استدلال، یعنی جمعیت روستبار وجود دارد.
از این رو به نظر نمیرسد الحاق این منطقه به خاک روسیه مورد پذیرش قرار گیرد. به عبارتی دیگر وضعیت این استان بین دو سناریو، یعنی قبول الحاق آن مانند شبهجزیره کریمه یا رد الحاقش مانند استانهای تصرفشده جنوب، به سمت دومی متمایل شده و پذیرش الحاقش رد خواهد شد.
اگر توافق صلحی بهدست میآمد، این احتمال وجود داشت که جمهوریهای خودخوانده دونتسک و لوهانسک، برای اوکراین باقیمانده اما در قالب دو جمهوری خودمختار عمل کنند. این مسئله برای روسیه نیز مزیتآفرین بود، زیرا میتوانست بهجای الحاق این دو به خاک خود از آنها برای اعمالنفوذ در اوکراین استفاده کند.
۴- حضور روسیه در دو استان ژاپروژیا و خرسون مشکل اصلی است. شاید بتوان با تسامح اوضاع را در دونباس حل کرد اما وضعیت این دو استان متفاوت است. احتمالا در صورت توقف جنگ، صرفاً حضور روسها در مناطقی از این دو استان که در دست دارند مورد پذیرش قرار خواهد گرفت بدون آنکه این مسئله به معنای به رسمیت شناختن الحاقشان باشد.
سناریوی دیگر تشکیل جمهوریهای خودمختار روستبار در این دو استان است. بااینحال به نظر میرسد تسلط روسیه و روستباران در این دو استان از نظر جمعیتی و سیاسی ضعیفتر از دونباس باشد.
این احتمال میرود که سطح امتیازدهی در کریمه یا دونباس با این دو استان معامله شود. سناریویی بر این مبنا که درقبال تخلیه دو استان ژاپروژیا و خرسون، الحاق شبهجزیره کریمه بهرسمیت شناخته شده و دونباس نیز در قالب جمهوریهای خودمختار روستبار فعالیت کنند. این دو امتیاز در شرایطی به روسیه داده خواهند شد که مسکو در قبال دو استان جنوبی انعطاف نشان دهد. روسها برای ارتباط زمینی با کریمه شاید یک کریدور ساحلی را درخواست کنند. چنین کریدوری هدفی دوگانه خواهد داشت؛ از یکسو مسیر زمینی تا کریمه را در اختیار روسها قرار میدهد و از سوی دیگر اتصال اوکراین به ساحل را از بین میبرد.
نکات
۱- قدرتهای بزرگ در معاملات مانند مبادلات روزمره نیازمند پروندهای برای تسویه پرداختها بهمثابه یک بانک هستند. بهعنوان نمونه، آمریکا در پرونده اوکراین راضی میشد نقطه فرسایش سهساله روسیه خاموش شده و جنوب این کشور نیز در اختیار روسها قرار گیرد. هرچند آمریکا بخشی از منابع معدنی اوکراین را در اختیار میگرفت، اما روسها نیز باید امتیازاتی میدادند. اگر توقف جنگ و تثبیت روسها در جنوب، پرداخت آمریکا به روسیه است، در اختیار گرفتن منابع معدنی اوکراین توسط آمریکا پرداخت مسکو به واشنگتن بهحساب نمیآید.
سؤال مهم اینجاست که نقطه تسویه پرداخت روسیه به آمریکا کجاست؟ چراغسبز پوتین به قضایای قطب شمال و در اختیار گرفتن گرینلند توسط آمریکا نیازمند بررسی است. اگر آمریکا بخواهد گرینلند را در اختیار بگیرد، وزن روسیه در این ماجرا کجاست؟ آیا روسها میتوانند ادعا کنند در قبال امتیازاتی که در اوکراین دریافت کردهاند میتوانند در ماجرای گرینلند مابهازای متناسبی به آمریکا بدهند؟
آشکار است که چراغسبز پوتین درخصوص گرینلند و قطب شمال تلاشی از سوی او برای ارائه امتیاز به آمریکا بود، اما واشنگتن برای حصول اهداف خود در این دو منطقه چندان به روسیه نیازمند نیست تا این مسئله را از روسیه بپذیرد.
دو موضوع دراینخصوص نگرانکنندهاند؛ نخست امتیازات بزرگی که آمریکا به روسیه در اوکراین میدهد و دوم مشخص نبودن سازوکار امتیازی که مسکو قرار است در قبال اقدام واشنگتن به این کشور پرداخت کند. آمریکا بهغیراز پرونده اوکراین، با پرونده غزه، ایران و چین روبهروست. در پرونده غزه به دلیل تضعیف مواضع روسیه در منطقه بر اثر سقوط نظام سوریه، مسکو موجودی قابلتوجهی ندارد. در قضیه چین نیز به صلاح روسها نیست که علیه پکن به واشنگتن امتیازی بدهند.
این مسئله دلایلی دارد؛ نخست آنکه جایگاه چین برای روسیه در اقتصاد جهان قابلچشمپوشی نیست، دوم آنکه امنیت مرزهای طولانی با چین برهم میخورد و سوم عدم اطمینان از جدیت آمریکا. اگر روسها بر زیان چین به سمت آمریکا بچرخند و واشنگتن بدقولی کند، آنگاه مسکو نقطه اتکایی نخواهد داشت. به نظر میرسد پرونده ایران موضوعی است که روسها در آن میتوانند امتیازاتی را به آمریکا بدهند. این امتیازدهی نیز متکی بر نفوذ و اثرگذاری بالای روسیه بر ایران نیست، بلکه ثقل آن مربوط بهطرف آمریکایی و صهیونیستی دارای نفوذ در واشنگتن است که برای پرونده ایران و هرگونه تحرک در آن ارزش بالایی قائل است.
روسیه میتواند ضلع فشاری برای تأمین سوخت نیروگاههای ایران با اتکا به ساخت آنها توسط خود شود. مسکو میتواند اصرار کند که در نیروگاههایی که برای ایران میسازد حتماً سوخت روسی استفاده شود. این درخواست همان مسیر اعمال فشار علیه تهران و منطبق بر ادعاهای آمریکا از جمله سخنان اخیر مارک روبیو، وزیر خارجه این کشور درباره لزوم واردات مواد غنی شده از خارج است.
موضوع دیگر انتقال مواد غنیسازی شده ایران به روسیه است. نقشآفرینی در تضعیف محور مقاومت و جلوگیری از برهمخوردن توازن قوای منطقهای به سود ایران در غرب آسیا میتواند بخشی از ظرفیت روسیه برای ارائه امتیاز به آمریکا در قبال دریافتیهایش در اوکراین باشد. از این رو ایران باید احتیاط بیشتری به خرج دهد.
۲- آمریکاییها چین و اروپا را در مذاکره با ایران نادیده گرفته اما روسیه را به شکل غیرمستقیم و حاشیهای لحاظ کردهاند. سفرهای «استفان ویتکاف» نماینده آمریکا در امور خاورمیانه و یکی از مسئولان ارشد حاضر در گفتوگوها با ایران به مسکو پیش از هردور از مذاکرات در مسقط در این چهارچوب قابلارزیابی است.
مهم آنکه نباید ایران پس از اوکراین تبدیل به دومین نقطه جوشخوردن منافع این دو قدرت شود. عقبنشینی ایران در این پرونده بهگونهای که به تقویت همکاری دو کشور بینجامد، بدون آنکه باعث نزدیکی چین و اروپا به ایران شود، صرفاً میتواند به شکلگیری و تقویت محور آمریکا و روسیه بینجامد.
۳- آمریکا در زمان ترامپ قائل به حلوفصل بحران اوکراین و توقف جنگ بود. روسیه نیز از این وضعیت خشنود بود. با این وجود آنچه تمایل و توافق این دو ابرقدرت را ناکام گذاشت، قدرت اروپا بود. آنها جای خالی کمکهای آمریکا در حوزه نظامی، سیاسی و اقتصادی را تا حدی برای اوکراین پر کردند.
ایستادگی قاره سبز در دو جبهه علیه آمریکا و روسیه نشان داد اروپا توانمندیهای قابلتوجهی دارد. تا پیش از این تصور میشد اروپا بازیگری دستوپابسته است. کماکان برای نتیجهگیری نهایی زود است، زیرا برخی احتمالات درخصوص عقبنشینی اروپا وجود دارد اما تجربه مقاومت چندماهه در دوره ترامپ برای آینده اروپا ذیقیمت است.
۴- معامله روسیه با آمریکا در اوکراین برای روسها با دو چالش عمده روبه روست؛ نخست عدم اعتماد به آمریکا و توانمندی واشنگتن به تحرکات عظیم و برگشت ناگهانی از قول و قرارهای خود و دوم نگرانی از واکنش چین.
روسیه هنوز به آمریکا و نیات آن اعتمادی ندارد، از سوی دیگر میداند که آمریکا به دلیل سیاستها و همچنین تواناییهای خود، میتواند بهسرعت یک معامله و توافق را برهم بزند آن هم درحالیکه طرف مقابل به دلیل اجرای توافق، با سرعت کمتری خود را احیا خواهد کرد. بهعنوان نمونه اگر صلحی در اوکراین برقرار شود طرفین نیروهای خود را در خطوط درگیری کاهش خواهند داد. حال اگر آمریکا این توافق را نقض کند، بهسرعت و در حجم قابلتوجه نیروی نظامی عظیمی را بار دیگر برای مبارزه با روسیه تدارک میبیند درحالیکه روسها شاید نیازمند زمان بیشتری برای رسیدن به وضعیت پیش از آتشبس باشند.
این مسئله در اوایل جنگ اوکراین رخ داد. درحالیکه روسها جنوب، شرق و شمال را درنوردیده و در حومه کییف پایتخت این کشور اردو زده بودند، ارسال حجم عظیمی از تسلیحات، مستشاران و شبهنظامیان مزدور از سراسر جهان با سرعت بسیار بالا باعث شد تا روسها ناکام بمانند.
مانع دوم برای روسیه، نگاه چین است. آمریکا قصد دارد جبهه روسیه را غیرفعال ساخته تا بر چین متمرکز شود یا حتی روسها را در ادامه علیه پکن به سمت خود جذب کند. این درحالی است که روسیه بدون حمایتهای چین در جنگ اوکراین و تحریمهای اعمالی بر اثر آن نمیتوانست دوام بیاورد. اگر چین به دلیل احساس نزدیکی روسیه به آمریکا، روابط خود با روسها را کاهش دهد و سپس واشنگتن نیز به قول خود عمل نکند، مسکو تنها خواهد ماند و باید با غرب بدون چین بجنگد یا امتیازات قابلتوجهتری به پکن ارائه کند.
به نظر میرسد روسها برای قرار نگرفتن در این شرایط چین را در جریان قضایای خود با آمریکا قرار میدهند و شاید یکی از دلایل برخی واکنشهای منفی واشنگتن در دوره اخیر به روسیه نیز ناشی از همین موضوع باشد.
۵- معاملات و تحولات کلانی در سطح جهانی درحال رخدادن است که یکی از نمودهای آن تغییرات ارضی است. تلاش آمریکا برای الحاق کانادا و گرینلند به خاک خود با نیم نگاهی به توسعه قلمرو در قطب شمال، هجوم روسیه به اوکراین و تثبیت در جنوب این کشور، پررنگ شدن احتمال بازگشت تایوان به چین، پیشروی ارضی رژیمصهیونیستی در منطقه، ساقط کردن نظام سیاسی سوریه توسط ترکیه به منظور تسلط بر شمال این کشور و همچنین تنشهای کنونی میان هند و پاکستان که میتواند جغرافیای منطقه را تغییر دهد همه حکایت از تحولی بزرگ در محیط جهانی دارند.
نظر شما