بازار؛ گروه بین الملل: در آینده ای قابل پیش بینی؛ انرژی در قلب صفحه شطرنج ژئوپلیتیک باقی می ماند. علیرغم پیشرفتهای اخیر در توسعه منابع انرژی تجدیدپذیر و ظهور وسایل نقلیه الکتریکی، سهم آنها در ترکیب انرژی محدود است زیرا نفت هنوز اکثر نیازهای بخش حمل و نقل را برآورده میکند.
توسعه انرژی های تجدیدپذیر - باد، خورشید و زمین گرمایی - هنوز نمی تواند این واقعیت را به شدت تغییر دهد. سوخت های فسیلی هنوز در ترکیب انرژی جهانی غالب هستند. نفت ۳۴ درصد از مصرف جهانی انرژی، گاز ۲۳ درصد و زغال سنگ ۲۸ درصد مصرف جهانی انرژی را تشکیل می دهد.
خاورمیانه، از جمله زیر سیستم آن یعنی منطقه خلیج فارس، تقریباً نیمی از نفتی را دارد که به راحتی قابل دسترسی است. روسیه، خاورمیانه و اکنون آمریکا منابع اصلی گاز هستند. تا پس از نیمه دوم قرن بیستم، اقتصاد جهانی از نفت نسبتا ارزان بهره مند شد و این کالای حیاتی ژئوپلیتیک دوران را شکل داد.
پس از جنگ جهانی دوم، نفت به منبع اصلی انرژی در سطح جهانی تبدیل شد. اقتصادهای توسعه یافته به وابستگی شدید خود به این منبع انرژی پی بردند که ذخایر ثابت شده اصلی آن در کشورهای جنوب جهانی و به ویژه در خاورمیانه است. این واقعیت تأثیر شدیدی بر روابط بین الملل و ژئوپلیتیک منطقه داشته است. نفت به منبع ثروت و رفاه و همچنین درگیری و بدبختی تبدیل شده است.
سیاستهای انرژی در آغاز سال ۱۹۷۳ تحت یک شوک سیستماتیک قرار گرفتند. این سیاستها بر اساس منطق جستجوی انرژی از زمان جنگ جهانی اول بود و با گذشت زمان این امر به یکی از اجزای اصلی دیپلماسی و روابط بینالملل تبدیل شد و شرکتهای نفتی نقش مهمی را ایفا کردند.
حداقل سه بازیگر اصلی در صنعت نفت وجود دارد که قدرت چانه زنی نابرابر دارند: کشورهای تولیدکننده نفت، کشورهای مصرف کننده و شرکت های نفتی فراملی. بیشتر اوقات، منافع این سه بازیگر به هم نزدیک نمی شود
اولین بحران نفتی، با بی ثبات کردن بازار اصلی جهانی، یک شکست واقعی ایجاد کرد که منجر به تجدیدنظر در روش های قیمت گذاری شد. تغییر در منطق بازار، با گذار از یک رابطه قیمتی باثبات به یک رابطه نوسانی که به طور فزاینده ای در بازارهای مختلف رایج می شود، همزمان با افزایش قدرت مالی بین المللی رخ داد.
حداقل سه بازیگر اصلی در صنعت نفت وجود دارد که قدرت چانه زنی نابرابر دارند: کشورهای تولیدکننده نفت، کشورهای مصرف کننده و شرکت های نفتی فراملی. بیشتر اوقات، منافع این سه بازیگر به هم نزدیک نمی شود. تضاد منافع اغلب در سطح اقتصادی و مالی، با ملاحظات ایدئولوژیک انجام می شود و این منافع متضاد گاهی به تقابل های ژئوپلیتیکی منجر می شود.
در سطح ملی، برای کشورهای تولیدکننده نفت خاورمیانه و شمال آفریقا، اقتصادهای مبتنی بر هیدروکربن و رانت نفت مدتهاست که به عنوان یک نعمت تلقی میشود. با این حال، نقشی که رانت نفت در اکثر نظامهای اقتصادی منطقه ایفا کرده است، برای سیاستهای منطقه مضر بوده است.
به دلیل رانت نفت، ناکارآمدی اقتصادی و شیوه های حکومت اقتدارگرایانه حاکم شده است. این امر اساساً رابطه بین حوزه های سیاسی و اقتصادی را تغییر داد و چشم انداز قراردادهای اجتماعی دموکراتیک و سیستم های حکومتی مبتنی بر حاکمیت قانون را تضعیف کرد.
رانتیریسم، تا آنجا که درآمدهای بودجه ای قابل توجهی را برای دستگاه دولتی فراهم کرده است، اصلاحات سیاسی و اقتصادی و بیش از همه، استقرار یک سیستم مالی واقعی را که قادر به سازش با گروه های مختلف اجتماعی باشد، مسدود کرده است.
علاوه بر این، شیوه حکمرانی رانتی توانسته است نخبگان را همراهی کند و بخشی از رانت را مجدداً توزیع کند تا مطالبات اجتماعی و سیاسی را ساکت کند. این مهم به توسعه مشتری گرایی سیاسی کمک کرد زیرا منطق سیاسی بر سیاست های اقتصادی صحیح اولویت دارد.
دور شدن از اشکال حکومتداری رانتی مستلزم تنوع اقتصادی موثر است که نیازمند پرداختن به واقعیت های سیاسی-اقتصادی حاکم است
این وضعیت ایجاد یک سیاست اقتصادی واقعی مبتنی بر بازنگری در نظام مالیاتی و بانکی را دشوار می کند. وابستگی شدید کشورهای تولیدکننده نفت منطقه به صادرات به طور منظم به بی ثباتی اقتصاد کلان به دلیل نوسانات در بازار بین المللی نفت منجر می شود.
توسعه یک طبقه ملی کارآفرین واقعی دشوار است زیرا اقتصاد بسیار محافظت شده است و رفتارهای رانت جویانه بسیار رایج است. به موازات توسعه الگوهای مصرف ناپایدار، این سیستم رانتی قادر به ایجاد فرصت های شغلی متناسب با رشد جمعیتی نیست.
دور شدن از اشکال حکومتداری رانتی مستلزم تنوع اقتصادی موثر است که نیازمند پرداختن به واقعیت های سیاسی-اقتصادی قرارداد اجتماعی حاکم است که در آن دولت ها برای انتقال ثروت هیدروکربنی به شهروندان خود بر کانال های اقتصادی خاصی تکیه می کنند.
این کانالها اغلب سد راه اصلاحات ضروری هستند. فرآیند تنوع اقتصادی پیامدهای جدی از نظر ساختار قدرت برای نخبگان حاکم دارد که این واقعیت را خیلی خوب درک می کنند. تغییرات ساختاری مورد نیاز تنوع اقتصادی بدون شک به حوزههای تجاری قدرت میدهد که میتوانند وسوسه شوند تا نخبگان حاکم را به چالش بکشند. حتی با کاهش درآمدهای نفتی، ایجاد یک قرارداد اجتماعی جدید آسان نخواهد بود.
در سطح جهانی نفت به عنوان زیربنای ساختارهای سیاسی و اقتصادی چندین کشور محسوب شده و منابع هیدروکربنی عامل قدرت و نفوذ در سطح بین المللی است
در سطح جهانی علاوه بر جنبه های اقتصادی و سیاسی-اجتماعی داخلی کشورهای صادرکننده، نفت به عنوان زیربنای ساختارهای سیاسی و اقتصادی چندین کشور محسوب شده و منابع هیدروکربنی عامل قدرت و نفوذ در سطح بین المللی است.
این منطقه به عنوان بزرگترین صادرکننده خالص نفت خام در جهان که نیمی از ذخایر نفت اثبات شده جهانی و بیش از یک سوم ذخایر گاز را در خود جای داده است، برای شکل دادن به موقعیت ژئوپلیتیک خود به شدت به انرژی متکی بوده است.
بارزترین نمونه آن اتحاد سیاسی و امنیتی پایدار بین عربستان سعودی و ایالات متحده از دهه ۱۹۳۰ بر مبنای صادرات نفت این کشور است. این اتحاد استراتژیک که به «پیمان کوئینسی» معروف است، در دهههای بعد به ستون اساسی سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد.
همچنین به کشورهای تولیدکننده نفت این امکان را داده است که در برخی مواقع فشار سیاسی نسبی برای دستیابی به دستاوردهای سیاسی اعمال کنند. با این حال، کاهش تدریجی واردات از ابتدای دهه ۲۰۱۰ و چشم انداز تبدیل شدن ایالات متحده به یک صادرکننده خالص نفت قبل از سال ۲۰۳۰، به لطف بهره برداری از منابع غیرمتعارف، منبع نگرانی اقتصادی و سیاسی برای کشورهای خلیج فارس است.
عربستان سعودی از تضعیف اتحاد خود با واشنگتن بیم دارد و قطر نمونه دیگری است: ظرفیت مایع سازی و گازی سازی، این کشور را با مجموعه قابل توجهی از شرکای بین المللی نفت مواجه نموده و بنابراین اهرم سیاسی قوی از نظر سیاست خارجی در اختیار این کشور قرار داده است. این مهم به دوحه اجازه داد تا اهداف بلندپروازانه سیاست خارجی را در منطقه - و گاهی در سطح جهانی - دنبال کند و در عین حال خود را در برابر شوکهای ژئوپلیتیک بزرگ، که جدیدترین آنها محاصره خلیج فارس بود، حفظ کند.
در حالی که چند دولت در منطقه خاورمیانه به طور سنتی با مواضع آمریکا همسو هستند، حاضر نیستند روسیه را از خود دور کنند
جدایی تدریجی استراتژیک ایالات متحده از منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا و همچنین رویارویی آن با کشورهایی مانند فدراسیون روسیه، ایران و ونزوئلا باعث تعمیق روابط بین مسکو و تعدادی از کشورهای تولید کننده نفت و گاز خاورمیانه و شمال آفریقا شد.
این مهم تنوع و گسترش دیپلماسی انرژی در منطقه را معرفی می کند. در حالی که چندین دولت در منطقه به طور سنتی با مواضع آمریکا همسو هستند، حاضر نیستند روسیه را از خود دور کنند.
پس از سال ۲۰۱۱، با تحولات خاورمیانه و روابط پرتنش آنها با دولت اوباما و همچنین خروج ناگهانی ایالات متحده از افغانستان در سال ۲۰۲۱، به نظر می رسد برخی از کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا تحولات ژئوپلیتیکی را از نزدیک دنبال می کنند و می خواهند روابط دیپلماتیک خود را متنوع کنند.
این موضوع برای کشورهایی مانند عربستان سعودی و امارات که درگیر جنگ یمن هستند، اهمیت بیشتری دارد. سرانجام، با رسیدن تقاضای نفت به اوج خود در اروپا در اواسط دهه ۲۰۰۰، صادرکنندگان نفت خام به سمت بازارهای آسیایی توجه کردند و مسیرهای جدیدی را با پیامدهای ژئوپلیتیکی عظیم ترسیم کردند.
در مقابل این پسزمینه، عموماً تصور میشود که کشورهای تولیدکننده نفت در خاورمیانه تحت تأثیر منفی انتقال انرژی قرار خواهند گرفت و از این رو نفوذ استراتژیک ژئوپلیتیکی مبتنی بر انرژی آنها از بین خواهد رفت.
در واقع از آنجایی که انتقال انرژی عمدتاً توسط نگرانیها در مورد تغییرات آب و هوایی دیکته میشود، انتظار میرود که تقاضای نفت کاهش یابد و این الگو در سراسر جهان با پیامدهای ژئوپلیتیک استراتژیک تغییر کند.
انتظار می رود در کنار کاهش نفت کوره، تقاضا برای گاز مایع و اتان نیز رشد کند. ترکیب انرژی جدید شامل انواع دیگری از انرژیهای تجدیدپذیر نیز میشود - با افزودن منابع جدید انرژی به جای تغییر همه جانبه از منابع قدیمی به منابع جدید. انتقال انرژی جهانی می تواند به کاهش منافع سیاسی که برخی کشورها از صادرات هیدروکربن های خود می برند کمک کند. مانند زغال سنگ از دهه ۱۹۶۰ به بعد، نفت همچنان مصرف می شود اما ارزش اقتصادی و ژئوپلیتیکی آن در نهایت به تدریج کاهش می یابد.
در بحبوحه جنگ اوکراین، با تحریمهای اعمال شده بر صنعت هیدروکربن روسیه، تولیدکنندگان سوخت فسیلی منطقه خاورمیانه به شرکای ارزشمندی تبدیل شدهاند
در حالی که چندین عامل مرتبط با انرژی ممکن است به فرسایش موقعیت ژئوپلیتیکی منطقه کمک کنند، ضرر استراتژیک نسبی باقی مانده است و باید با تفاوت های ظریف تفسیر شود.
همه مناطق جهان به هر طریقی تحت تأثیر فرآیند انتقال انرژی قرار خواهند گرفت. در حال حاضر در بحبوحه جنگ اوکراین، با تحریمهای اعمال شده بر صنعت هیدروکربن روسیه، تولیدکنندگان سوخت فسیلی منطقه خاورمیانه به شرکای ارزشمندی تبدیل شدهاند.
علاوه بر این، نقش ژئواستراتژیک گاز در منطقه خاورمیانه قرار است افزایش یابد، زیرا این کالای ارزشمند به بخش مهمی از انرژی خاورمیانه تبدیل خواهد شد. عراق در حال کار بر روی توسعه میادین در منطقه غربی خود و استان دیالی است، در حالی که عربستان سعودی به طور فزاینده ای روی توسعه گاز غیرمتعارف در جفوره و غوار جنوبی شرط بندی می کند. قطر، احتمالاً بهترین نمونه از رشد قدرت ژئوپلیتیک استراتژیک است، با سهم فزاینده آن در ترکیب انرژی، کربن زدایی از زنجیره ارزش گاز و نقش تقویت کننده ای که گاز در مرحله انتقال بازی می کند.
به لطف هیدروکربن های غیر متعارف، تولید انرژی ایالات متحده آمریکا در دو دهه گذشته افزایش یافته است و به این کشور اجازه می دهد عملاً به خودکفایی انرژی دست یابد. این امر تعادل ژئوپلیتیکی و روابط نزدیکی را که ایالات متحده با توجه به وابستگی طولانی مدت خود به واردات انرژی با کشورهای منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا از زمان جنگ جهانی دوم ایجاد کرده بود، تغییر می دهد.
ایالات متحده اکنون از این وابستگی رها شده است و در سیاست خارجی خود دارای گزینه های زیادی است. در مقابل، چین در حال حاضر بزرگترین واردکننده خالص نفت در جهان است.
چین با ذخایر خود در خاورمیانه با سرمایه گذاری در پروژه های اکتشاف و تولید نفت و گاز در ایران، عراق، امارات و قطر روابط عمیقی را توسعه می دهد. بنابراین چین قرار است نقش فزاینده ای در مسائل ژئوپلیتیکی منطقه ایفا کند.
چرخش کشورهای صادرکننده انرژی خاورمیانه به سمت بازار آسیایی، با افزایش قدرت اقتصادی و سیاسی کشورهایی مانند چین و هند، فرصتهای جدیدی را برای صادرکنندگان ایجاد کرده است تا با افزایش اهمیت ژئوپلیتیک انرژی، خود را به عنوان بازیگران اصلی معرفی کنند.
نظر شما