بازار؛ گروه بین الملل: در اوایل اکتبر، سیزده کشور صادرکننده نفت که اوپک پلاس را تشکیل میدهند، توافق کردند که تولید خود را برای افزایش قیمت نفت کاهش دهند، تصمیمی که ممکن است بحران جهانی انرژی را در بحبوحه جنگ در اوکراین طولانیتر کند. یک ماه و نیم پس از سفر «جو بایدن»، رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا به عربستان سعودی و اولین مواجهه او با «محمد بن سلمان»، ولیعهد عربستان سعودی این اعلام به عنوان یک شکست بزرگ برای کاخ سفید تلقی شد.
از نظر برخی از مفسران، عربستان سعودی و دیگر پادشاهیهای عربی برای دههها از تضمینهای امنیتی آمریکا برخوردار بودهاند و اکنون در زمانی که بسیاری در غرب آن را لحظهای تعیینکننده از امور بینالمللی میدانند، شاهد بیوفایی عربها هستند. این ناامیدی در کنگره نیز در حال رخ دادن است و سناتورها ریاض را به خاطر این که به عنوان«همپیمان بزرگترین دشمن غرب» یعنی روسیه عمل می کند؛ انتقاد میکنند.
اما چه ایالات متحده آمریکا بخواهد و چه نخواهد، منتقدان جهان بینی جدیدی را مطرح می کنند. در واقع، پس از تقلیل منطقه به جنگ علیه تروریسم برای دو دهه، اکنون خاورمیانه از دریچه روایت رقابت قدرت های بزرگ دیده می شود. این روایت در سالهای آخر ریاستجمهوری «دونالد ترامپ» - بسیار قبل از جنگ اوکراین - شروع شد و اکنون در لفاظیهای دولت بایدن نقش محوری دارد.
درست مانند اقیانوس هند-پاسیفیک، مقامات ایالات متحده آمریکا به طور فزاینده ای خاورمیانه را به عنوان میدان نبرد بین ایالات متحده و چین و تا حدی روسیه تعریف می کنند. حملات پکن به زیرساختهای بندری و شبکههای دیجیتالی شرکای ایالات متحده در منطقه مانند اسرائیل و کشورهای خلیجفارس به این روایت اعتبار میدهد.
با این حال، این ماتریس قدرت بزرگ گمراه کننده است، زیرا عاملیت بازیگران محلی را رد می کند. کشورهای خاورمیانه بیش از پیش به دنبال این هستند که خود را در امتداد خطوط رقابت قدرتهای بزرگ قرار ندهند، بلکه میخواهند از رقابت برای اهرمی برای ارضای منافع خود استفاده کنند. به عنوان مثال، رأی ممتنع امارات متحده عربی در ۲۵ فوریه به اولین قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد در مورد جنگ اوکراین به این معنا نیست که ابوظبی در کنار روسیه قرار گرفته است. در عوض، این دولت خلیج فارس به شدت از منافع ملی خود پیروی کرد و به قطعنامه سازمان ملل در مورد یمن که حوثی ها را محکوم می کرد و حمایت روسیه از آن ضروری بود، اهمیت بیشتری داد.
مهمتر از همه، این دوگانگی رفتار شرکای خاورمیانه ای ایالات متحده آمریکا نشان دهنده پویایی های منطقه ای جدید از درون است. در دو سال گذشته خاورمیانه به فصل رقابت بزرگ بین دو بلوک - یکی به رهبری عربستان سعودی و امارات و دیگری به رهبری قطر و ترکیه - تبدیل شد. پس از قیامهای عربی در سال ۲۰۱۱، این رقابت خطوط جنگ سرد را به خود گرفت و هر دو بلوک جهت دست یابی به منافع خود در سراسر منطقه تلاش کردند.
از سال ۲۰۲۱، همه طرفها برای کاهش تنش تلاش کردهاند - تا حدی به دلیل درک آنها که جدایی آمریکا از منطقه به معنای آن است که باید کنترل اوضاع را خود به دست بگیرند. پس از پایان محاصره قطر در ژانویه ۲۰۲۱ توسط کشورهای خلیج فارس، سفرهای دیپلماتیک برای نشان دادن گرم شدن روابط دنبال شد. این حرکت برای کاهش تنش حتی ایران را نیز درگیر کرد. ریاض و ابوظبی لفاظی های جنگ طلبانه خود را نسبت به تهران کاهش دادند و قصد خود را برای بازگرداندن روابط نشان دادند. این مهم گاهی اوقات با سیاست ایالات متحده آمریکا در تضاد بود
این شتاب کاهش تنش همزمان با امضای توافقنامه ابراهیم در سال ۲۰۲۰ و متعاقب آن موج عادی سازی بین اسرائیل و چندین کشور عربی بود. اگرچه این توافق نامه ها گاه با تردید در غرب مواجه می شد، اما منعکس کننده جاه طلبی های جدید سیاست خارجی کشورهای خاورمیانه است.
قابل توجه است که این تحولات از منطقه نشات گرفته است نه از خارج. درست است، ما هنوز نمی دانیم که آیا پویایی هایی مانند آشتی بین بازیگران منطقه ای و عادی سازی با اسرائیل ادامه خواهد داشت یا خیر و آیا واقعاً می توانند با یکدیگر همخوانی داشته باشند یا خیر. اما آنها نشان دهنده تمایل فزاینده کشورهای خاورمیانه برای شکل دادن به نظم منطقه ای بر اساس شرایط خود هستند.
سوال اکنون اینجاست که خاورمیانه جدید چگونه بر منافع منطقه ای ایالات متحده آمریکا تأثیر می گذارد؟ بعید است که تنوع بخشیدن به سیاست های خارجی توسط شرکای خلیج فارس با تمام انتظارات غرب مطابقت داشته باشد. با نگاهی به خلیج فارس، واشنگتن نباید انتظار داشته باشد که شرکای آن در صورت دنبال کردن سیاستهایی که مطابق با ترجیحات خود کشورهای خاورمیانه نیست، بیکار بمانند.
در نتیجه، اگر ایالات متحده واقعاً بخواهد تمرکز خود را بر چین و روسیه افزایش دهد - همانطور که در آخرین استراتژی امنیت ملی به وضوح بیان شده است - باید آستانه پذیرش خود را بهتر تعریف کند، مانند حداقل شرایط لازم برای حفظ منافع ایالات متحده در این خاورمیانه جدید. مطمئناً مبارزه با سازمان های تروریستی - به ویژه القاعده و داعش - و همچنین جلوگیری از گسترش سلاح های هسته ای در سراسر منطقه، اهداف اساسی باقی خواهند ماند و باید به طور واضح به متحدان منتقل شوند.
اما بعید است که ایالات متحده آمریکا شرکای خاورمیانه را با روایت قدرت بزرگ خود مجبور کند. کشورهای خلیج فارس و همچنین اسرائیل، چین را برای رونق اقتصادی خود بسیار ضروری می دانند و ترجیح می دهند در مقابل پکن قرار نگیرند. چان هنگ چی، سفیر سابق سنگاپور در ایالات متحده آمریکا، زمانی اظهار داشت: «کشورهای منطقه را برای انتخاب تحت فشار قرار ندهید. ممکن است آنچه را که می شنوید دوست نداشته باشید.» این بیانیه در زمینه آسیای جنوب شرقی مطرح شد، اما در خاورمیانه امروزی نیز طنین انداز است.
در عین حال، واشنگتن باید ابتکارات درون منطقه ای را تشویق کند که ممکن است تنش ها را کاهش دهد. به جای تحمیل روایت جنگ سرد و وادار کردن شرکای محلی به رعایت قوانین آن، بهترین راه برای واشنگتن برای جلوگیری از تبدیل شدن خاورمیانه به نقطه کانونی رقابت با چین یا روسیه، تشویق ابتکارات محلی است. هر چه بازیگران محلی نسبت به خودمختاری خود اطمینان بیشتری پیدا کنند، کمتر وسوسه خواهند شد تا خود را در دستور کار یک قدرت خارجی دیگر قرار دهند.
نظر شما