۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۱۲:۱۲
چین آموخت توسعه اقتصادی برون گرا، استراتژی مؤثرتری است
محقق مرکز ویلسون آمریکا در گفتگو با بازار:

چین آموخت توسعه اقتصادی برون گرا، استراتژی مؤثرتری است

پروفسور «لارنس سی راردون» معتقد است پس از ۴۰ سال، رهبران چین آموختند که توسعه اقتصادی برون گرا استراتژی موثرتری نسبت به توسعه درونگراست.

بازار؛ گروه بین الملل:  «راه سوم، ریشه استراتژی کنونی توسعه اقتصادی چین» کتابی است که توسط «لارنس سی راردون» نوشته شده و توسط انتشارات دانشگاه هاروارد منتشر شده است.

با کشف مجموعه ای فوق العاده از اسناد داخلی حزب و دولت، «لارنس راردون» با دقت تمام تکامل استراتژی توسعه را ردیابی می کند و با مناطق ویژه اقتصادی در سال ۱۹۷۹ و تکامل در چهارده شهر آزاد ساحلی، منطقه Hainan SEZ و در نهایت پیوستن به رژیم تجارت جهانی در سال  ۲۰۰۱ کار خود را ادامه می دهد.

«راردون» جزئیات چگونگی مقابله دنگ و ژائو زیانگ با عملیات گسترده قاچاق، سازش با دیدگاه های محافظه کارانه «چن یون» و غلبه بر مخالفت ایدئولوژیک «دنگ لیقون» را بیان کرد. اگرچه ژائو زیانگ پس از ۴ ژوئن ۱۹۸۹ از تاریخ رسمی چین خارج شد، راردون استدلال می کند که ژائو معمار واقعی استراتژی آغازین چین بود. کتاب «راه سوم» بینش مهم جدیدی را درباره دوره حساس دهه ۱۹۸۰ و چگونگی ایجاد زمینه برای تبدیل شدن چین به یک ابرقدرت اقتصادی جهانی فراهم می کند.

در زیر مصاحبه خبرنگار بازار با پروفسور «لارنس سی راردون» در مورد این کتاب آمده است:

«لارنس سی راردون» دانشیار علوم سیاسی در دانشگاه نیوهمپشایر است. «لارنس سی راردون» دکترای خود در رشته علوم سیاسی از دانشگاه کلمبیا دریافت کرد. او کتاب «اژدهای اکراه کننده: تأثیر چرخه های بحران بر سیاست اقتصادی چین» را نوشت (انتشارات دانشگاه واشنگتن، ۲۰۰۱) و در مورد سیاست خارجی چین برای فصلنامه چین، مجله معاصر چین، مجله بازرگانی چین و مجله دانشگاه شنژن تالیفاتی انجام می دهد. وی همچنین در زمینه سیاست های مذهب در کشورهای آسیایی (مجله امور جاری چین، ۲۰۱۱) کلیسای کاتولیک و دولت ملی (مجله انتشارات دانشگاه جورج تاون ، ۲۰۰۶) فعالیت داشته است. «راردون» یکی از اعضای مرکز بین المللی دانشمندان وودرو ویلسون و یک محقق ویژه در دانشگاه جینان بود. در دانشگاه نیوهمپشایر، وی دانشیار علوم سیاسی بوده و هماهنگ کننده مطالعات آسیایی است.

*سوال اصلی شما در این کتاب چه بوده است؟
من همیشه مجذوب داستان های شگفت انگیز موفقیت اقتصادی شرق آسیا از جمله ژاپن، کره جنوبی، تایوان و هنگ کنگ بوده ام. پس از گذراندن یک دوره توسعه اقتصادی درون گرا، آنها توسعه برون گرا را پذیرفتند که از اقتصاد بین المللی استقبال می کند و به عنوان یک موتور برای توسعه داخلی با آن رفتار کردند. من در کتابم این سوال را مطرح کردم که چرا تقریباً چهل سال چین وقت صرف کرد تا بتواند توسعه برون گرا را بپذیرد – توسعه ای که به چین این امکان را می دهد که به یک ابرقدرت اقتصادی تبدیل شود؟

 از سال ۱۹۴۹ تا ۱۹۷۸، نخبگان کمونیست تصوراتی از توسعه اقتصادی چین داشتند. «مائو تسه تونگ» طرفدار اولین راه با مشخصه نیمه استبدادی استالینیسم انقلابی (۱۹۲۹–۳۴) بود، در حالی که «چوئن لای» استالینیسم بوروکراتیک را برای ترویج راه دوم صنعتی سازی جایگزین واردات اقتباس کرد (۵۳ - ۱۹۳۴). راه سوم داستان آزمایش «دنگ شیائوپینگ» را با توسعه صادرات با الهام از سیاست جدید اقتصادی لنین و اصلاحات اقتصادی در اروپای شرقی و آسیا روایت می کند.

*برای پاسخ به این سوال از چه فرضیه ای استفاده کردید؟ بحث اصلی شما چیست؟
من رویکرد گروهی را در پیش گرفته ام که بر باورها و تجارب مختلف نخبگان برتر سیاست متمرکز است - کسانی که گروههای نظری را تشکیل می دهد که در حول یک استراتژی برای دستیابی به اهداف بلند مدت دولت از جمله دفاع قوی، اقتصاد متکی به خود و حفظ سلطه دولت-حزب بر سیاست، اقتصاد و مردم به هم می پیوندند. از سال ۱۹۴۹ سه استراتژی توسعه مختلف وجود داشته است:

۱. استالینیست های انقلابی که مائو تسه تونگ از نظریه پردازان آن بود به روشی هنجاری جهت سرعت بخشیدن به تحول سوسیالیستی جامعه اعتقاد داشت - شبیه سیاستهایی که استالین در اواخر دهه ۱۹۲۰ اعمال کرد که منجر به جهش بزرگ به جلو و جبهه سوم انقلاب فرهنگی شد. برای دستیابی به توسعه درونگرا، چین نیاز به استراتژی نیمه خودمختار داشت.

چین آموخت توسعه اقتصادی برون گرا نسبت به توسعه درونگرا مؤثرتر است


۲. استالینیست های بوروکراتیک که شامل نخست وزیر «چوئن لای» و «چن یون» بود به روشی موثرتر برای ترویج روند متوسط و تدریجی تحول سوسیالیستی از طریق برنامه دولت اعتقاد داشتند. این مهم منجر به مدرنیزاسیون و روند صنعتی شدن با تمرکز جایگزینی واردات شد.

۳. در اواخر دهه ۱۹۷۰ / اوایل دهه ۱۹۸۰، رویکرد استالینیستی انقلابی بی اعتبار شد و استالینیسم بوروکراتیک را ترویج کردند اما متوجه شدند که این استراتژی دارای ایرادات اساسی است. در حالی که «چن یون» در طول دهه ۱۹۸۰ به ترویج استالینیسم بوروکراتیک و رشد متوسط برنامه ریزی شده ادامه داد. 

من استدلال می کنم که یک گروه با دیدگاه جدید (لنینیست های بین المللی) تشکیل شد که شامل دنگ شیائوپینگ و ژائو زیانگ بود. آنها توسعه برونگرا از جمله استقبال از سرمایه گذاری مستقیم خارجی و گسترش صادرات خارجی را ترویج کردند. این مهم منجر به ایجاد یک اقتصاد غیرمتمرکزتر، مناطق ویژه اقتصادی و در نهایت عضویت چین در سازمان تجارت جهانی شد.

۴. رهبران چین اهداف بلند مدت خود را برای دفاع قدرتمند و سلطه دولت-حزب حفظ کردند. با این حال پس از ۴۰ سال، آنها آموختند که توسعه برون گرا استراتژی موثرتری نسبت به توسعه درونگراست.

* ضرورت نوشتن این کتاب چه بود؟
من فکر می کنم قضیه چین نشان می دهد چگونه رهبران می توانند برای تبدیل تفکر خود در مورد مفاهیم اساسی سیاست، از جمله سیاست توسعه یادگیری پیچیده ای داشته باشند.

رشد خارق العاده چین یک شبه رخ نداد اما نخبگان در جستجوی بهترین مسیر توسعه برای رها کردن انرژی های تولیدی مردم چین بودند. همچنین من همانطور که صحبتها و نوشته های رهبران را با سیاستهای تدوین شده واقعی تحلیل می کنم، مجذوب روند سیاست شدم.

دیدن اینکه چگونه آنها بر مشکلات مختلف اجرایی از جمله اعتراضات ایدئولوژیک و جرایم اقتصادی غلبه می کنند ، جذاب بود. اما من همچنین فکر می کنم توصیف چشم انداز نخست وزیر ژائو زیانگ در مورد توسعه مهم بود نظریه ای که وی در اوایل سال ۱۹۸۱ آن را بیان کرد. نام او به طور رسمی در تاریخ حزب ماندگار نشد اما چشم انداز او چین را متحول کرد.

کد خبر: ۸۸٬۹۹۹

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha