۲۹ اسفند ۱۴۰۱ - ۰۷:۵۲
ظهور «قدرتهای میانی» در جهان چند قطبی؛ دورنمای خروج امریکا از مناطق مختلف| روسیه و چین پیشتازند
بازار گزارش داد؛

ظهور «قدرتهای میانی» در جهان چند قطبی؛ دورنمای خروج امریکا از مناطق مختلف| روسیه و چین پیشتازند

با توجه به تغییر ساختار نظام بین‌ الملل، شکل‌گیری یک تیپولوژی شفاف و ابداع یک چارچوب نظری دقیق برای درک بهتر تاثیرگذاری قدرتهای میانی در جهان، بیش از هر زمان دیگری ضروری به نظر می‌رسد.

بازار؛ گروه بین الملل: خروج آمریکا از افغانستان توسط دولت بایدن با توجه به واکنش سرسختانه واشنگتن به جنگ کنونی روسیه و اوکراین، به ایجاد اتهامات انزواطلبی و صراحتاً غیرقابل دفاع دامن زده است. با این حال، محو شدن سلطه تک قطبی امریکا و از بین رفتن نفوذ یکجانبه این کشور، به سختی قابل انکار است.

در واکنش به حادثه یازده سپتامبر، ایالات متحده از قدرت هژمونی بی‌سابقه‌ای را که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ به آن اعطا شده بود، بهره برداری کرد و در ادامه جنگ‌های بی‌پایان، مداخلات نظامی و کمپین‌های فشار حداکثری را در سرتاسر جهان با نتایج مشکوک و در عین حال پرهزینه و حمایت مردمی برجسته دنبال نمود. همه این موارد در دورانی اتفاق افتاد که از آن زمان به بعد، یک دوره انتقالی مهمی پدید آمده و جهان شاهد تقویت مجدد قدرت های نظامی چون روسیه و رشد قدرت فنی و اقتصادی چین است.

ایالات متحده که بیش از حد پیشی گرفته و بدون گسترش قدرت نسبی در برابر رقبای استراتژیک بالقوه، خود را در موقعیت مخاطره آمیزی قرار داده است، اکنون باید هزینه و نفع و فایده حفظ برتری خود در جهان در حال تغییر را مجدداً محاسبه و مورد بررسی قرار دهد. در خصوص فرصت‌های قدرت‌های بزرگ رقیب با از بین رفتن نظم بین‌المللی لیبرال پس از جنگ جهانی دوم مطالب زیادی نوشته شده است، اما توجه نسبتاً کمی به تأثیر احتمالی و قابل‌توجهی که قدرت‌های منطقه‌ای و سطح متوسط می‌توانند در نظم چند قطبی داشته که نویدبخش تعریف باقی مانده قرن ۲۱ باشد، معطوف شده است.

ظهور قدرت های میانی

بسیاری از مطالعات روابط بین‌الملل، به ویژه در مفهوم واقع گرایانه، بر قدرت‌ های فوق‌ العاده ای متمرکز است که در یک پویایی امنیتی جهانی (نظام بین‌الملل) برای دستیابی به اهداف امنیتی که معمولا عینی تلقی می‌شوند، فعالیت کرده و اغلب با یکدیگر رقابت می‌کنند. نه تنها این قدرت‌های بزرگ به‌عنوان بزرگ‌ترین رقبای یکدیگر تلقی می‌شوند، بلکه درگیری بالقوه بین این قطب‌های جهانی می‌تواند فاجعه‌بار باشد: نه تنها آنها را تحت تأثیر قرار دهد، بلکه کل جهان را نیز در بر بگیرد (حتی بیشتر در عصر هسته‌ای).

بنابراین، تلاشی نامتناسب صرف مطالعه و همچنین تلاشهایی به منظور پیش‌بینی رفتارها، استراتژی‌ها و مسیرهای حرکتی این رقبا در سطح جهانی یا گمانه‌زنی در مورد راه‌هایی برای کاهش تضادهای آینده بین آنها و یا کاهش شدت آنها، در حال انجام شدن است. در همین راستا، در خصوص توضیح مفهوم یا در واقع مفهوم سازی «قدرت‌های بزرگ»، شاید بتوان به طور انحصاری در سطح نظام یا بر اساس ساختار جهانی تفکر کرد.

به هر حال، ظرفیت مادی برای غلبه بر محدودیت‌ های فاصله ای و جغرافیایی، یکی از مولفه های اصلی یک قدرت بزرگ قلمداد می شود؛ در حالی که فراتر رفتن از جغرافیا برای قدرت‌های کوچک‌ تر که از نظر مسافتی و سرزمینی به مناطق مربوطه خود محدود شده‌اند و بیش از همه نگران طرح‌های منطقه‌ای و اهداف استراتژیک همسایگان خود هستند، بسیار دشوارتر است.

نتیجه این است که واقع گرایی جغرافیایی و مسافتی، محاسبات امنیتی این دسته دوم از قدرت ها را بیش از قدرت های بزرگ چارچوب بندی و واجد شرایط می کند. نه یک قدرت بزرگ و نه یک دولت پیرامونی، قدرت‌های میانی_ به‌ویژه آن‌هایی که از وضعیت، نقش و اعتبار فعلی خود ناراضی هستند_ جایگاهی ذاتاً پویا در ماندالای ژئوپلیتیکی در حال ظهور ندارند. از این رو، نمی‌توان از «قدرت‌های میانی» بدون در نظر گرفتن رابطه همزیستی آن‌ ها با مناطق جغرافیایی که در آن واقع شده‌اند، صحبت کرد و تشخیص داد که وابستگی متقابل امنیتی معمولاً به صورت گروههای منطقه‌ای الگوبرداری می‌شود: «مجموعه های امنیتی».

به این ترتیب، این ویژگی منطقه‌ای (و در نتیجه مقایسه‌ای) قدرت‌ های میانی تا حد زیادی منفعل است. به عنوان مثال، ثروت و منابع ملی کانادا، کمک به حفظ صلح در طول دوره جنگ سرد و عضویت آن در جی هفت، باعث شده است که برخی از کشورها آن را یک قدرت متوسط بدانند. با این حال، از نظر نسبی به طور قابل توجهی ضعیف تر از ایالات متحده است. از این رو، توانایی آن برای دفاع مستقل از منافع خود در منطقه خود_چه رسد به یک محیط جهانی_ به طور قابل توجهی توسط همسایه جنوبی آن محدود شده است.

افزون بر این، قدرت‌های بزرگ واقعیتی همیشگی هستند که دولت‌های منطقه باید مرتباً با آن درگیر شوند و در تدوین استراتژی‌های کلان خود به آن توجه کنند. شبح سیاست قدرت‌های بزرگ، قدرت‌ های فرامنطقه‌ای را مجبور می‌کند تا این حق را از آن خود بدانند و در مناطق مختلف جهان حتی بیشتر از آن برای به دست آوردن اهرم فشار در رقابت با همتایان خود، مداخله کرده و نفوذ کنند. آنها به عنوان قدرت‌های بزرگ، دسترسی جهانی و ظرفیت تقویت‌شده‌تری برای طرح قدرت در مناطق دوردست دارند؛ یعنی توانایی‌ که از آن برای حفظ توازن قدرت موجود (یعنی وضعیت موجود) یا تضمین برابری نسبی قدرت (یعنی تجدیدنظرطلبانه) استفاده می‌کنند.

توجه به این نکته حائز اهمیت است که قدرت در اینجا منحصراً با عبارات ماتریالیستی تعریف نمی‌شود، بلکه ملاحظات قدرت نرم مانند تمایز فرهنگی، نفوذ هنجاری، اعتبار بین‌المللی و دوام درازمدت جهان‌بینی و شکل زندگی که به آن جان می‌بخشد، را نیز در بر می‌گیرد.

هم فرصت ها و هم خطرات و تهدیدها برای قدرت های متوسط در نظام بین المللی چندقطبی در حال ظهور فراوان است

دورنمای خروج ایالات متحده از مناطق مختلف در بحبوحه ایجاد توازن به سوی تشکیل نظام چندقطبی در سراسر جهان می‌تواند فرصت‌ هایی را برای قدرت‌های میان‌رده یا همان میانی افزایش دهد تا در مناطق مربوطه خود تسلط منطقه ای خود را مجددا تثبیت کرده و در عین حال استقلال استراتژیک بیشتری، به آنها ارائه شود. با این حال، صعود احتمالی آنها خطر درگیری بین قدرت‌های میانی مجاور (از نظر جغرافیایی) را در زمینه های همپوشانی منافع امنیتی و منازعات متقابل، افزایش می دهد.

با توجه به تغییر ساختار نظام بین‌الملل، شکل‌گیری یک تیپولوژی شفاف و روشن برای این مفهوم و ابداع یک چارچوب نظری دقیق برای درک بهتر راه‌هایی که قدرتهای میانی می‌توانند از طریق آن‌ها بر جهان رو به جلو تأثیر بگذارند، بیش از هر زمان دیگری ضروری به نظر می‌رسد

از زمان پایان جنگ سرد، عموماً تصور می‌شد که پایان دادن به تضاد آشکار بین قدرت‌های بزرگ، فضای بیشتری به قدرت‌های کوچک تر برای مانور می‌دهد. به عنوان مثال، گزارش «روندهای جهانی ۲۰۳۰» شورای اطلاعات ملی امریکا (در سال ۲۰۱۲) پیش‌بینی کرده بود که قدرت‌های میانی همچنان به رشد خود ادامه خواهند داد و در سال‌های آتی تأثیر بیشتری بر سیاست جهانی خواهند داشت؛ اگرچه نه دلایل و نه روشی برای این امر مشخص بود که قرار است چنین اتفاقی رخ دهد.

همچنین این گزارش تعریف یا مجموعه‌ای از معیارها را برای آنچه «قدرت های میانی» تشکیل می‌دهند، ارائه نکرده است. چنانکه، چین، روسیه و دیگر مراکز قدرت قدیمی اوراسیا برای به چالش کشیدن سلطه جهانی ایالات متحده و احتمالاً دوام نظم بین المللی لیبرال که ایالات متحده و متحدانش از زمان جنگ جهانی دوم ایجاد کرده اند، قیام خواهند کرد.

بنابراین، می توان گفت که هم فرصت ها و هم خطرات و تهدیدها برای قدرت های متوسط در نظام بین المللی چندقطبی در حال ظهور فراوان است؛ اما اینکه «قدرت میانی» دقیقاً چه مفهومی دارد، همچنان در هاله ای از حد حدس و گمان باقی مانده است.

با توجه به تغییر ساختار نظام بین‌الملل، به نظر می‌رسد که شکل‌گیری یک تیپولوژی شفاف و روشن برای این مفهوم و ابداع یک چارچوب نظری دقیق برای درک بهتر راه‌هایی که این دولت‌ها می‌توانند از طریق آن‌ها بر جهان رو به جلو تأثیر بگذارند، بیش از هر زمان دیگری ضروری به نظر می‌رسد.

کد خبر: ۲۰۹٬۶۶۷

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha