۲۶ فروردین ۱۳۹۹ - ۱۵:۵۶
درآمد میلیاردی با یک مشت خاک!
از فوت کوزه گری درروستای نارنج کلا تا فتح بازارهای ۱۰ کشور

درآمد میلیاردی با یک مشت خاک!

خانواده محبی با تلاش و پشتکار یک کارگاه کوچک سفال قدیمی را تبدیل به یک کارخانه سفالگری کرده اند و محصولاتشان را از روستایی دور افتاده به بازارهای داخلی، عرضه و حتی کشورهای دیگر مثل روسیه، گرجستان، بلژیک و هلند و حاشیه خلیج فارس و... صادر می کنند.

علی جواهری؛ خبرگزاری بازار: معمولاً موفقترین و بادوامترین فعالیتهای اقتصادی کسب وکار خانوادگی دارد. شاید بارزترین ویژگی آن که باعث موفقیت میشود حس همدلی و یک نوع تعصب باشد. «امین محبی» کارآفرین نمونه ای است که همراه با خانوادهاش یک کارگاه کوچک سفال قدیمی را تبدیل به یک کارخانه سفالگری کرده اند. این خانواده گیلانی محصولاتشان را از روستای نارنج کلاه به بازارهای داخلی، عرضه و حتی کشورهای دیگر مثل روسیه، گرجستان، بلژیک و هلند و حاشیه خلیج فارس و... صادر میکنند. اما رمز این تجارت خانوادگی تنها پشتکار و اتحاد نیست؛ بلکه نگاه متفاوت این خانواده هنرمند نسبت به محل زندگی و اشتغالزایی و جلوگیری از نابودی سنت سفالگری در روستایشان است. آنان اکنون به جایی رسیدهاند که برای بیش از ۳۵۰نفر اشتغالزایی کردهاند و روز به روز بر تعداد سوله های کارخانه شان اضافه میکنند.

صادرات سفال به ۱۰کشور

کارخانه بزرگ و فروشگاه عرضه مستقیم سفال محبی میان آن همه زمین کشاورزی رخ نمایی میکند. تنها چیزی که از نمای دور دیده میشود تلاش بی وقفه همه افرادی است که زیر یک سقف کار میکنند. عدهای مشغول مرتب کردن قفسهای فروشگاه هستند و گروهی مشغول بارگیری ماشین هایی که یک به یک وارد محوطه کارگاه میشوند. مردی ساده پوش که لحنی آرام و دلنشین دارد به استقبالمان میآید و خود را محبی معرفی میکند. یک دقیقه هم یک جا نمی ماند و مرتب از یک طرف به آن طرف میرود و از حمل بار تا رسیدگی به سفارشات را همراهی میکند. لحظه ای دست از کار میکشد و درباره فعالیت های کنونی کارخانه توضیح میدهد: «از اینجا تا جاده اصلی ۵۰کیلومتر فاصله است. ما از همین روستای دورافتاده به بیش از ۱۰کشور سفال صادر میکنیم؛ مقصد سفالهای ما روسیه، گرجستان، عراق، هلند و بلژیک و کشورهای حاشیه خلیج فارس و همسایه است. همه موفقیت ها برای من نیست بلکه برای خانواده و اهالی این روستاست که با دل و جان کار میکنند و ایده های نویی برای طراحی و ساخت سفال ها ارائه میدهند.»

جرقه ای برای یک کار

فضای فروشگاه تا چشم کار میکند سفال است و سفال که پشت شکل و شمایل زیبایشان زحمات کارگران نهفته است و حکایت کیمیاگری که با آب و گل صورت میگیرد. اما آنچه که باعث شد کارگاه قدیمی چندصد ساله پدر در زیر خانه تبدیل به کارخانهای بزرگ شود از یک حادثه شروع میشود و  محبی را محبور می کند به روستایشان برگردد: «من در قزوین سرپرست کارگاه بودم و زندگی خوبی داشتم تا اینکه برادرم را بر اثر یک تصادف از دست دادم؛ پدر و مادرم از من خواستند که پیش آنان برگردم. میدانستم اینجا کار گیرم نمی آید تا با آن گذران زندگی کنم. افراد زیادی وعده کار به من دادند. دلم طاقت نمی آورد تنهایی پدر و مادرم را ببینم. بالاخره دلم را به دریا زدم و به پیش آنها آمدم. اما اتفاقی نیفتاد و هیچ کدام از وعده ها عملی نشد.هیچ کاری نمی توانستم انجام دهم تا اینکه پدرم گفت یک انباری سفال پشت خانه داریم، برو ببین آن را می توانی بفروشی.»

وقتی خانواده حمایتم کردند

حرف پدر همچون جرقه ای در زندگی مرد جوان می شود. بعد از یک هفته زیر و رو کردن آن انباری پر از سفالهایی که سالها آنجا خاک می خورد آماده عرضه به بازار شدند. محبی وقتی وارد نخستین مغازه میشود کل بار سفالش را میفروشد که یک وانت پیکان بود و با سفارشی ۱۰هزارتایی و پیش پرداخت به خانه برمیگردد: «در طول مسیر به هیچ چیز فکر نمی کردم؛ فقط خوشحال بودم که کاری گیر آورده ام که می توانم با آن مخارج زندگی را پرداخت کنم.» اما بعد از آن خوشحال محبی با بزرگترین چالش کاری اش مواجه می شود. وقتی در کارگاه را باز می کند و اوضاع ویرانه آنجا را می بیند درجا خشکش می زند و همان جلوی در ماتم زده می نشیند: «حالم خیلی خراب بود. جنس ها را فروخته بودم. سفارش کار هم گرفته و قول داده بودم یک ماهه سفارشات را تحویل می دهم. ولی با کدام کارگاه باید این کار را انجام می دادم. در این فکرها بودم که همسرم به دادم رسیدم. وقتی ماجرا را برایش توضیح دادم بدون اینکه چیزی بگوید جارو را برداشت و شروع به تمیز کردن کارگاه کرد. بعد نگاهی به من انداخت و گفت: بسم الله. کارگاه را همراه پدر و مادر و همسرم تمیز کردیم. خاک تهیه و شروع به ساختن نمونه کردیم. چون خیلی وقت بود کار نکرده بودیم مرتب کارها خراب میشد تا اینکه بعد از ۲هفته خرابکاری نخستین سفال را درست کردیم.»

روزها و شب هایی که فقط کار می کردیم

پس از ساخت نخستین سفال تازه چالشها شروع شد. نخستین چالش کوره قدیمی بود که کار نمیکرد: «یکی از دوستان برای تمیز کردن کوره به دادم رسید. او که مهندس صنعتی است طی چند روز کوره را راه انداخت. تا روزی که قول داده بودم چند روز بیشتر زمان نبود. شبانه روز بی وقفه کار می کردیم. شب ها نمی خوابیدیم و فقط کار می کردیم و کار. سفال ها سر روز مقرر حاضر شد. وقتی سفارش را برای تحویل بردم صاحب کار خیلی خوشش آمد و دوباره سفارش داد و چند نفر از دوستانش را که با دیدن محصولات انباری ما مشتاق همکاری بودند معرفی کرد. از آن روز تا الان همچنان در حال کار هستیم. از همان روز اول قاعده و هدف ما انجام کار باکیفیت بود و رعایت نظم در اولویت کارمان قرار داشت. یعنی سر ساعت در محل کارگاه زیر خانه حضور پیدا میکردیم و براساس یک برنامه منظم سفارشها را تولید و عرضه میکردیم.»

چالش بیامان هستند

رفته رفته سفارشات، زیاد و محبی مجبور به استخدام نیروی کار میشود: «به نیروی کار که هیچ چیز بلد نیست کار را یاد میدهیم و از همان روز اول بیمه میشود و حقوق دریافت میکند تا انگیزه برای کار داشته باشد و بعد رفته رفته پیشرفت میکند و حقوق استادکاری میگیرد. ۸۰درصد نیروی کار ما استادکار هستند و بقیه در حال یادگیری هستند. تصمیم داریم هر استادکار برای خود کارگاهی مستقل داشته باشد و نیروهایی را تربیت کند و کارمان را در حد توان توسعه و گسترش دهیم. البته همچنان با چالشهای بسیاری روبه رو می شویم که با همت و پشتکار آنها را رفع میکنیم.»

به گفته محبی حقوق یک استادکار حرفهای و کارگر ساده ۳تا ۵میلیون تومان است که رقم قابل توجهی به عنوان حقوق در روستایشان محسوب میشود. او با بیان اینکه قصد دارد صنعت سفالگری را دوباره به روستایشان بازگرداند و جانی دوباره به آن بدهد میگوید: «حیف است ما دنبال اصالتمان نرویم. اگر هر یک از ما به روستایمان برگردیم و بازار عرضه را درست کنیم هم خودمان به آسایش و آرامش می رسیم و هم چرخه اقتصاد رونق بیشتری میگیرد. الان بازار تقاضا آنقدر هست که این روستا و چند روستای مجاور و حتی شهرهای رودسر و املش هم تحت تأثیر کار و صنعت سفالگری باشد. باور کنید اگر مهندسان و متخصصانی که از این روستا در شهرها و کشورهای مختلف کار میکنند به اینجا برگردند چنان رونقی به اینجا میدهیم که همه افراد تصور اینکه برای کار به شهر بروند را فراموش کنند.» این روزها محبی گاهی با خود میاندیشد که ای کاش زودتر به روستایشان باز میگشت.

انتهای پیام/

کد خبر: ۱۴٬۱۶۱

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha