علی جواهری؛ خبرگزاری بازار: بوی بد میدهد. حتی یک لحظه هم نمیتوانیم در بینشان قدم بزنیم؛ چه برسد بخواهیم ساعتها کنارشان کار کنیم و از همه اینها فراتر اساس کارمان هم همین مواد بدبو باشد. همه اینها صفات طلای کثیفی یا همان زباله خودمان است که مهندس «سجاد حبیبی» و تیم خوش فکرش را به یک کارآفرین موفق تبدیل کرده است. آنان بعد از سالها تحقیق و مطالعه علمی توانسته اند زباله های غیرقابل بازیافت را به مصالح ساختمان تبدیل کنند. این ایده ناب جوانان گیلانی که در پارک علم و فناوری شهر رودسر به عنوان اختراع ثبت شده است برای تعداد زیادی از جوانان منطقه کارآفرینی کرده که جدا از کمک به حفظ محیط زیست، منافع بسیاری را برای کشور به همراه خواهد داشت. حبیبی مجری و ایده پرداز اصلی ساخت مصالح ساختمانی با زباله غیربازیافت است. او اکنون در حال توسعه شرکت در تمام شهرهای گیلان و سپس کل کشور است. این کارآفرین همراه تیم کاری اش که همگی تحصیلکردههای رشته بازیافت هستند سختی های زیادی را برای رسیدن به این جایگاه متحمل شده اند. با او درباره دشواریهای راه و دستاوردهای اقتصادی اش گفت وگو کرده ایم.
ساخت مصالح با زباله غیربازیافت
ماشینهای زباله ها یک به یک وارد محل تفکیک میشوند. بوی بدی که تحملش سخت است از همان ابتدا به استقبالم می آید. زباله ها روی نقاله حرکت می کنند و کارگران سرگرم کار هستند. در این میان تعدادی از کارگران هم زباله های غیربازیافت را به محوطه پشت کارگاه میبرند. آنجاست که پارچه و زباله هایی از این دست را داخل دستگاهی میریزند و به چشم برهم زدنی دانه هایی شبیه دانه های قهوه بیرون میآیند. دانه های طلایی که با ماسه و مواد دیگر، مخلوط و تبدیل به بلوکی برای ساخت و ساز میشود. حبیبی درحالی که ۲ بلوک در دست دارد میگوید: «یکی از این ۲ بلوک با مواد عادی و معمولی و بلوک دیگر با مواد بازیافتی ساخته شده است.» بلوک ها را به دستم میدهد؛ هیچ اختلافی در وزن، شکل، شمایل و رنگ ندارد. میگوید: «تفاوت این ۲ بلوک در موادی است که ما استفاده میکنیم؛ زباله هایی که تا سال گذشته کسی نمی دانست باید با آن چه کرد و هنوز با دغدغه زیاد در طبیعت دفن می شود. این چیزی که ما می سازیم هیچ بویی ندارد و تاکنون چند ۱۰ هزار قطعه آن را فروخته ایم که با آن ساختمان های بسیار زیبایی هم ساخته اند. محصول ما ارزانتر درمی آید؛ خیلی ارزان تر از آن چیزی که بتوان تصور کرد.»
وقتی مهندس بوی زباله میداد
حس غرور در لابه لای آن همه صدا و حتی میان آن بوی خیلی خیلی بد در وجود این کارآفرین قابل لمس است؛ غروری که لبخند را بر چهره اش می نشاند وقتی که درباره دستاوردهایش بیشتر توضیح میدهد: «وقتی بعد از چند سال بیکاری کار کوچک بازیافتی گرفتیم از رفتار مسئولان شهری در واگذاری اش مشخص بود که تردید نداشتند که از عهده اش برنمیآییم. هنگامی که با کار شبانه روزی پروژه را به حد نصاب رساندیم و موفق شدیم کارگر استخدام کنیم همه نظرها برگشت.» مکثی می کند و ادامه میدهد: «من بعد از ۲۰ سال درس خواندن زباله تفکیک میکردم که بدهکاری های شرکتم را بدهم تا روزی بتوانم کسی را استخدام کنم. مهندسی بودم که آنقدر بوی بد میداد که حتی در هوای سرد زمستان برای وارد شدن به خانه باید در حیاط حمام میکرد. اینها را با افتخار میگویم و همچنان و تا امروز هم تفکیک زباله انجام میدهم.»
یک دغدغه بزرگ
«کارمان که توسعه پیدا میکرد با مشکلات بسیاری روبه رو میشدم. یکی از دغدغه های اصلی من به عنوان کسی که تخصصی در دانشگاه، بازیافت زباله خوانده ام همین زباله هایی است که هیچ جور نمیتوانستیم آنها را به چرخه برگردانیم. چون ۲۵ درصد زباله های غیربازیافت هستند یا اگر بازیافت شوند هزینه زیادی دارد و ارزش بازیافت ندارند. من با این مشکل داشتم و مرتب با خودم می گفتم مگر می شود. باید همین مقدار هم بتوانیم بازیافت کنیم. همراه دوستانم روی بافت زباله ها مطالعه کردیم تا اینکه به این رسیدیم آن را تبدیل به مصالح ساختمانی کنیم؛ آن را ساختیم و آزمایش کردیم تا استحکام کافی داشته باشد و روی ساختارش تحقیق کردیم تا بالاخره شد. وقتی ایده را با شهرداری مطرح کردیم خیلی استقبال کردند. یک محوطه را به ما نشان دادند که چند هزار تن زباله در آن دپو شده بود؛ زبالههایی که نمی توانستند و نمی دانستند با آنها چه کنند. همچنان کار سخت بود ولی ما از عهده اش برمی آمدیم. البته در کنار این موضوع پیگیر تأمین منابع با ثبت دستاوردمان به عنوان اختراع در پارک علم و فناوری شدیم.»
مجبورشان کردیم به ما اعتماد کنند
برای مهندس حبیبی و تیمش روزهای بسیار سختی گذشت؛ روزهایی که چشمشان به در خشک میشد تا کسی به آنها کاری بسپارد. یاد روزهای دشوار گذشته تلنگری میشود در ذهن این کارآفرین و برایمان از روزگاری میگوید که همه ناامید بودند و قصد داشتند شرکت را منحل کنند: «سال ۱۳۹۰ شرکتمان را ثبت کردیم. تا سال ۱۳۹۳ هیچ کسی کاری به ما نمی داد تا اینکه بالاخره کار تفکیک زباله در شهر چابکسر به ما واگذار شد. وقتی کار را به ما دادند گفتند شرکت قبلی با کلی ادعا نتوانست از عهده کار برآید ببینیم چه میکنید. باورتان نمی شود با هزار بدبختی زباله ها را تفکیک می کردیم ولی یکسره کار را ادامه دادیم. با ایدههای نو کار را جلو می بردیم. کم کم ایده هایمان باعث شد که سرعتمان خیلی بالا برود تا جایی که در کوتاه ترین زمان زباله های شهر چابکسر را تفکیک می کردیم. بعد وارد مرحله بعدی کار شدیم. یعنی تفکیک از منازل و بسته های تشویقی برای مردم که خیلی مفید بود و سرعت کار را در پایانه تفکیک بیشتر میکرد. در تمام این روزها و اکنون به گونه ای کار میکنیم تا مجبور باشند به ما اعتماد کنند.» این کارآفرین که کارش را با حداقل سرمایه ۱۰ میلیون تومان شروع کرد اکنون بیش از ۴۰ نفر برایش کار میکنند و در حال مذاکره با شهرداری چند کلانشهر برای تفکیک زباله است و تصمیم انجام این کار و ایدههایی را در تفکیک زباله دارد که تا تأییدهای نهایی نمی تواند درباره شان صحبت کند: «پدر من معلم است. سرمایه به من نداد. ولی او، مادر و همسرم و دوستانم در شرکت مرا خیلی حمایت کردند که همیشه مدیون آنها هستم. پدرم همیشه می گفت میشود از خاک برخاست و افتخاری شد برای همه. میشود همچون گندم طلایی شد. شاید این حرف شبیه یک شعار باشد ولی همین مرا به اینجا رساند.»
نظر شما