بازار؛ گروه بین الملل: اظهارات تازه دونالد ترامپ درباره «نیاز امنیتی آمریکا به گرینلند» تنها یک جنجال رسانهای یا رفتار غیرمتعارف سیاسی نیست؛ بلکه نشانهای روشن از ورود قطب شمال به مرحلهای تازه از رقابت ژئوپلیتیک قدرتهای بزرگ است؛ رقابتی که در آن، قوانین نرم نظم لیبرال جای خود را به منطق سخت قدرت و جغرافیا میدهند.
وقتی یخهای قطب شمال آب میشوند، سیاست هم تغییر میکند
گرینلند در نگاه نخست جزیرهای دورافتاده با جمعیتی کمتر از ۶۰ هزار نفر است؛ اما در نگاه استراتژیستهای آمریکایی، این سرزمین یخی به یکی از حساسترین گلوگاههای امنیت جهانی تبدیل شده است. سخنان اخیر ترامپ مبنی بر اینکه «آمریکا برای امنیت ملی به گرینلند نیاز دارد، نه برای مواد معدنی»، بازتاب صریح نگرانیای است که سالهاست در اسناد پنتاگون و گزارشهای امنیتی آمریکا دیده میشود، اما کمتر با چنین ادبیات عریان و بیپردهای بیان شده است.
بر اساس دادههای وزارت دفاع آمریکا، قطب شمال کوتاهترین مسیر پروازی موشکهای بالستیک میان روسیه و آمریکای شمالی است. در این میان، گرینلند نقش یک سکوی کلیدی را بازی میکند. بیش از ۴۰٪ هشدارهای اولیه موشکی آمریکا از سامانههای مستقر در عرضهای جغرافیایی بالا تأمین میشود و درنتیجه گرینلند نقش مهمی در این زمینه دارد.
از سوی دیگر با ذوب یخهای قطب شمال، مسیرهای دریایی جدیدی مانند مسیر شمالی فعال شدهاند که زمان حملونقل آسیا–اروپا را تا ۴۰٪ کاهش میدهند؛ موضوعی که حضور نظامی روسیه و علاقه فزاینده چین را بهدنبال داشته است.
چرا ترامپ «امنیت» را برجسته میکند و نه «منابع» را؟
ترامپ آگاهانه بُعد اقتصادی را به حاشیه میبرد، در حالی که بر اساس برآورد اتحادیه اروپا و سازمان زمینشناسی آمریکا گرینلند دارای ذخایر قابل توجه عناصر نادر خاکی، اورانیوم، نیکل و کبالت است. این درحالی است که بیش از ۷۰٪ زنجیره تأمین عناصر نادر جهان در کنترل چین است؛ وابستگیای که آمریکا آن را تهدید امنیت ملی میداند. با این حال، طرح مستقیم انگیزه اقتصادی، روایت رسمی آمریکا درباره «امنیت جمعی غرب» را تضعیف میکند. بنابراین ترامپ، برخلاف سیاستمداران سنتی، انگیزه واقعی را سانسور نمیکند اما اولویتبندی تاکتیکی انجام میدهد.
منطق ترامپ بیسابقه نیست. در تاریخ سیاست خارجی آمریکا در ۱۸۶۷ میلادی آمریکا، آلاسکا از روسیه خرید و در ۱۹۴۶ و ۱۹۵۵ میلادی برای خرید گرینلند پیشنهاد رسمی داد. پس از جنگ سرد آمریکا حضور دائمی نظامی بدون مالکیت رسمی در این جزیره داشته است. ترامپ به دنبال این است که الگو را احیا کند، اما تفاوت در اینجاست که او بیپرده درباره مالکیت و کنترل مستقیم سخن میگوید؛ موضوعی که با هنجارهای حقوق بینالملل معاصر در تضاد آشکار قرار دارد.
گرینلند؛ بازیگر خاموشی که دیگر خاموش نیست
تحولات اخیر باعث شده دولت خودگردان گرینلند فعالتر از گذشته موضع بگیرد. بیش از ۶۰٪ بودجه عمومی گرینلند از کمکهای سالانه دانمارک تأمین میشود. همزمان، گرینلند در سالهای اخیر گامهایی برای استقلال اقتصادی، جذب سرمایههای خارجی و کاهش وابستگی به کپنهاگ برداشته است. دانمارک نگران است فشار آمریکا بهجای تقویت پیوندها، تمایلات استقلالطلبانه در گرینلند را تسریع کند؛ بهویژه اگر واشنگتن مستقیماً با نهادهای محلی وارد مذاکره شود.
گرینلند، نماد یک جهان در حال تغییر
اظهارات ترامپ را نباید صرفاً به شخصیت فردی او تقلیل داد. این سخنان بازتاب بازگشت سیاست قدرتهای بزرگ و نشانه افول نظم لیبرال مبتنی بر قواعد و گویای این واقعیت است که قطب شمال از حاشیه نقشه جهان به مرکز معادلات امنیتی منتقل شده است.
مسئله گرینلند بیش از آنکه نزاعی میان واشنگتن و کپنهاگ باشد، نمادی از تحول بزرگتر در نظام بینالملل است؛ تحولی که در آن جغرافیا دوباره معنا پیدا کرده است، قدرت سخت بر هنجارها پیشی میگیرد و قطب شمال به یکی از نقاط کانونی رقابت جهانی تبدیل میشود. ترامپ فقط چیزی را گفت که بسیاری در واشنگتن با ادبیات نرمتر سالهاست به آن فکر میکنند.
نزاع بر سر گرینلند را باید نه یک حادثه موقتی، بلکه هشداری زودهنگام درباره آینده نظم جهانی دانست؛ نظمی که دیگر شبیه دهههای گذشته نخواهد بود.




نظر شما