به گزارش بازار، بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید در سال ۲۰۲۵، به آزمونی تعیینکننده برای اتحادیه اروپا بدل شد؛ آزمونی که در آن، رهبران اروپایی به جای مقاومت، در برابر فشارهای همهجانبه واشنگتن سر خم کردند. فشار برای افزایش بودجههای نظامی، تهدید تعرفههای تجاری سنگین و حتی زیر سؤال رفتن ارزشهای بهاصطلاح مشترک غرب، کافی بود تا مسیر تسلیم و انفعال در بروکسل شکل بگیرد.
بررسی محافل تحلیلی غرب نشان میدهد که اروپا در سه جبهه اصلی، عملاً دست بسته عمل کرده است. در حوزه دفاعی، تصمیم عجولانه برای رساندن هزینههای نظامی به پنج درصد تولید ناخالص داخلی، نه از نیاز واقعی اروپا بلکه برای آرام نگاه داشتن ترامپ اتخاذ شد؛ تصمیمی که بدون کاهش وابستگی به صنایع تسلیحاتی آمریکا، ضربهای تازه بر پیکر استقلال امنیتی اروپا بود.
در عرصه تجارت، اتحادیهای که روزی به عنوان قدرت اقتصادی جهان شناخته میشد، در مواجهه با تهدید تعرفههای واشنگتن از هم گسیخت. اختلافهای داخلی، رقابت برخی کشورها برای جلب رضایت آمریکا و نبود یک سیاست واحد، باعث شد اروپا در نهایت شرایطی سختتر از توافق جداگانه بریتانیا با واشنگتن را بپذیرد؛ تحقیر اقتصادیای که معنای واقعی افول وحدت اروپایی است.
اما شاید تلخترین بخش این داستان، عقبنشینی از ارزشهای مدعی لیبرال دموکراسی باشد. در حالی که مقامات آمریکایی آشکارا در انتخابات کشورهای اروپایی دخالت کرده و از جریانهای راست افراطی حمایت کردند، صدای اعتراضی از اتحادیه اروپا شنیده نشد. این سکوت، به معنای پذیرش تحقیر و تضعیف همان بنیانهایی است که اروپا دههها با آن فخر میفروخت.
پیوند میان این سیاستهای منفعلانه با رشد افراطگرایی درون اروپا، امروز دیگر نیاز به تحلیل پیچیده ندارد. جریان راست افراطی که روزی شعار خروج از اتحادیه را سر میداد، اکنون با استراتژی «تخریب از درون»، خلأ رهبری و ضعف سیاسی اروپا را نشانه گرفته است. این وضعیت، نمود روشن تسلیم در برابر قدرت خارجی و فرسایش وحدت ملی درون قاره است.
شاید اروپا امروز در ظاهر، متحد و منسجم به نظر آید، اما واقعیت پشت پرده چیز دیگری است: اتحادیهای که استقلالش را فروخته و عزتش را در پای مطامع آمریکا قربانی کرده است. این ماجرا، برای همه ملتهایی که عزت و آینده خود را در تصمیمگیری مستقل و مقاومت در برابر زورگویی جستوجو میکنند، درس عبرتی استراتژیک خواهد بود.




نظر شما