علیرضا مبصر؛ گروه بانک و بیمه: به گزارش بازار؛ تورم، تنها در جیب مردم خانه نمیکند؛ بلکه کمکم در ذهن و سبک زندگی آنها رسوخ میکند، امید را فرسوده میسازد و معنا را جابهجا میکند. وقتی اقتصاد در رکود و تورم مزمن فرو میرود، جامعه وارد مرحلهای میشود که دیگر فقط با ارقام و نمودار قابل تحلیل نیست. در چنین شرایطی، رفتارهای مصرفی مردم، به ویژه اقشار فرودست و متوسط، تبدیل به آیینهای از وضعیت روانی و اجتماعی اقتصاد میشود؛ آیینهای که این روزها تصویری نگرانکننده از ایران ترسیم میکند.
با تکیه بر مفهوم «اقتصاد رژلبی» یا Lipstick Effect، تلاش میکنیم توضیح دهیم که چگونه مردم، در دل بحران، به نمادهای کوچک مصرفی پناه میبرند تا احساس تعلق، کنترل و حتی زیبایی را بازسازی کنند. احساسی که تورم، نااطمینانی و سقوط درآمد واقعی از آنها ربوده است. این مقاله، صرفاً تحلیل یک رفتار اقتصادی نیست؛ بلکه تلاشی است برای خواندن روان جامعه از روی سطرهای نانوشتهی بازار که نیاز دارد شنیده شود.
داستان اقتصادی که رنگ رژلب می گیرد!
در ادبیات رفتار مصرفکننده، پدیدهای وجود دارد به نام «اقتصاد رژلبی» یا Lipstick Effect؛ نظریهای که نخستین بار در دوران رکود اقتصادی آمریکا مطرح شد و به این واقعیت اشاره دارد که در شرایط سخت اقتصادی، مردم به جای کنار گذاشتن کامل مصرف، الگوی خرید خود را تغییر میدهند: تقاضا برای کالاهای لوکس کوچک مانند رژ لب، عطر، لاک ناخن و خدمات زیبایی ارزانقیمت افزایش مییابد، چرا که این کالاها با وجود قیمت نسبتاً پایین، همچنان حس تجمل، امید، زیبایی و کنترل را منتقل میکنند. اینجا دیگر صحبت از مصرف عقلانی صرف نیست؛ بلکه اقتصاد وارد قلمرو روانشناسی میشود، جایی که مردم برای تسکین اضطراب اقتصادی، به نمادهای کوچکی از رفاه پناه میبرند.
اکنون اگر بخواهیم با این عینک به اقتصاد امروز ایران نگاه کنیم، شواهد نگرانکنندهای به چشم میخورد: قدرت خرید اقشار متوسط و پایین جامعه طی سالهای اخیر بهشدت کاهش یافته، تورم مزمن از کالاهای اساسی عبور کرده و به عمق رفتارهای روزمره نفوذ کرده، و بازار کالاهای بزرگ مانند خودرو، لوازم خانگی یا مسکن، به دلیل جهشهای قیمتی و بیثباتی، عملاً به حالت رکود درآمده است. در چنین فضایی، افزایش قابلتوجه فروش لوازم آرایشی ارزان، رشد بازار خدمات زیبایی، رونق صفحات اینستاگرامی فروش عطرهای جیبی یا حتی تقاضای مداوم برای خوراکیهای گران در برخی کافهها، ممکن است نشانهای از ورود اقتصاد ایران به فاز رژلبی باشد.
اما سؤال بنیادینی که باید مطرح کرد این است: آیا ما با یک پدیده گذرا مواجهیم، یا یک الگوی رفتاری تثبیتشده که از دل بحران اقتصادی سربرآورده است؟ و مهمتر اینکه، آیا سیاستگذاران اقتصادی کشور متوجه این نشانههای ظاهراً کماهمیت هستند، یا همچنان گرفتار تحلیلهای کلان بیارتباط با واقعیتهای روانی جامعه ماندهاند؟
اقتصاد ایران در بحران تورمی
نرخ تورم سالانه ۳۲.۵ درصدی اعلامشده توسط مرکز آمار برای سال ۱۴۰۳، تنها یک عدد خشک نیست؛ بلکه نشانهای از هفتمین سال متوالی گرفتار شدن اقتصاد ایران در تورم بالای ۳۰ درصد است. در چنین بستری، جهش ۱۵۹ درصدی قیمت نیمسکه، افزایش ۵۷ میلیون تومانی قیمت سکه طی فقط شش ماه، و رشد ۳۷ هزار تومانی دلار طی یک سال، گواهی است بر شکست سیاستهای مهار تورم و بیاعتمادی عمیق به آینده. اما آنچه در متن زندگی روزمره ایرانیان دیده میشود، حتی فراتر از این شاخصهای کلان است. اقتصاد ایران به شکلی پیچیده و شاید غیرقابل پیشبینی، وارد قلمرو پدیدهای شده که در ادبیات اقتصادی به آن Lipstick Effect میگویند، اما در نسخه بومیشدهاش، دیگر صرفاً به «رژ لب» محدود نمیشود.
در ایرانِ امروز، اقتصاد رژلبی را باید در قالبهایی مشاهده کرد که به ظاهر لوکساند اما هزینهای «روانی-قابلتحمل» دارند. رشد افسارگسیخته فروشگاههای اینستاگرامی با ویترینهای جذاب از عطرهای کوچک، پکیجهای آرایشی تقلبی اما برندنما، لباسهای فستفشن وارداتی، حتی دسرهای مجلل و فانتزی، همه نشاندهنده نوعی تمایل گسترده به بازنمایی زندگی لاکچری در دل بحران است. ظهور پدیده "بلاگر-سبکزندگی" که اغلب بدون منابع مشخص مالی، مدام در حال تبلیغ رفاه هستند، خود بهخوبی نشان میدهد که طبقات فرودست نیز تمایل دارند با الگوبرداری از این تصاویر، در مصرف مشارکت کنند، ولو با کارتهای اعتباری، بدهی، یا حذف کالاهای ضروری دیگر. در واقع، ما با نوعی مصرفگرایی جبرانی مواجهیم؛ جبرانی برای سرکوب امید، برای سقوط درآمد واقعی، و برای گمگشتگی اجتماعی.
در یک کلام به وضوح می توان از دسرهای فانتزی تا پکیجهای برندنما را مشاهده کرد؛ مصرفگراییِ نمایشی در دل بحران اقتصادی، نسخه بومیشدهای از اقتصاد رژلبی را در ایران خلق کرده است
نشانه هایی که جدی گرفته نمی شود!
این نشانهها نباید با اشتباه سیاستگذاران در برآورد رونق اشتباه گرفته شود. آنچه رخ داده، واکنش روانی مردم به نابودی افق اقتصادی است؛ تلاشی برای کنترل روان از طریق مالکیت بر نمادهای کوچک اما نمایشی. جایی که زن خانهدار جنوبشهری با خرید یک رژ لب قرمز یا پیروی از ترندهای فشن اینستاگرامی، احساس میکند همچنان "بخشی از بازی زندگی" است. جایی که جوان دهههشتادی با مانیکور ناخن یا پست کردن عکس قهوهاش در کافه خاص، دارد در برابر سقوط معنا مقاومت میکند. اینجا اقتصاد دیگر نه با تولید، بلکه با تظاهر به مصرف، خود را سرپا نگه داشته است
دوای درد اقتصاد غرق در رژلب
پرسش مهم اینجاست که آیا چنین الگوهای مصرفی را میتوان نشانهای از انعطاف و مقاومت مردم در برابر دشواریهای اقتصادی دانست، یا باید آنها را شکلی از فرار روانی از واقعیت دانست؟ پاسخ، همزمان ترکیبی از هر دو است. اما آنچه نگرانکنندهتر است، سکوت یا بیتفاوتی سیاستگذاران در برابر این نشانههاست. نشانههایی که اگرچه بهظاهر کماهمیتاند، اما دقیقترین سیگنالها را از عمق روان جامعه و مسیر آینده آن به نمایش میگذارند. وقتی مردم از تأمین مسکن، پسانداز، یا ارتقای سطح زندگی ناتوان میشوند، اما همچنان برای نمادهای کوچک مصرف لوکس صف میکشند، باید پرسید کدام سیاست اقتصادی، این عطش نابرابر برای «تظاهر به رفاه» را مهار خواهد کرد؟ پاسخ، تنها در کنترل تورم یا رشد پایه پولی نیست؛ بلکه در اصلاح مسیر اقتصاد بهسوی امیدآفرینی مولد است.
در این میان، یکی از ابزارهای فراموششده برای بازگرداندن حس مشارکت واقعی و بلندمدت، بازار سرمایه است. بازاری که اگر از اسارت نوسانگیری، فساد اطلاعاتی و دخالتهای سیاستزده رها شود، میتواند بستر مناسبی برای جذب سرمایههای سرگردان، آموزش مالی مردم، و مشارکت تدریجی در رشد تولید باشد. وقتی مردم احساس کنند میتوانند به جای خرید کالای نمایشی، سهمی واقعی در یک شرکت تولیدی یا نوآور داشته باشند، مفهوم مالکیت و رفاه در ذهن آنها بازتعریف میشود. این دقیقاً نقطه مقابل اقتصاد رژلبی است؛ جایی که مصرف نمادین، جای خود را به سرمایهگذاری معنادار میدهد. اما برای رسیدن به این نقطه، اعتماد عمومی باید بازسازی شود—و این، جز با شفافیت، مبارزه با فساد و پایان دادن به رانتجویی ممکن نیست.
یکی از ویژگی های اقتصاد های توسعه یافته توجه بسیار زیاد به کارکرد بازارسرمایه است که توان احیا ستون های اقتصادی کشور را دارد، اما افسوس که در ایران جدی گرفته نمی شود...
در نهایت باید پذیرفت که جامعه، در بسیاری از موارد، تابعی از اقتصاد است. الگوهای مصرف، روابط اجتماعی، باور به آینده، و حتی سلیقههای فرهنگی، تحتتأثیر مستقیم آنچه در کیف پول مردم میگذرد شکل میگیرد. اگر اقتصاد به سوی امید و مشارکت هدایت شود، جامعه نیز پویاتر و واقعیتر خواهد شد. اما اگر همچنان مسیر فعلی ادامه یابد، نهتنها با بحران اقتصادی، بلکه با شکاف اجتماعی، فروپاشی هنجارها و انفجارهای خاموش روانی مواجه خواهیم شد. اقتصاد رژلبی، زنگ هشداری است که نه از دهان تحلیلگران، بلکه از دل رفتار روزمره مردم به صدا درآمده است. و این زنگ هشدار، اگر شنیده نشود، دیگر شاید زمانی برای پاسخ باقی نمانده باشد.
نظر شما