بازار؛ گروه بین الملل: «جاناتان فولتون» در مقاله ای نوشت: تعمیق روابط چین با ایران که در مشارکت راهبردی جامع (CSP) مشهود است، نشانه رویکرد تجدیدنظرطلبانه چین در منطقه خلیج فارس نیست. در واقع مشارکت راهبردی جامع آن با عربستان سعودی و امارات متحده عربی که قبلاً فعال و اجرا شده است، در سطوح بسیار بالغ تر متناسب با سطوح عمیق تعامل اقتصادی و سیاسی چین با طرف عرب خلیج فارس است. این با رویکرد مصون سازی استراتژیک که پکن برای ایجاد حضور پایدار بدون برهم زدن نظم منطقه ای رقابتی و شکننده استفاده کرده است، سازگار است.
ترجمه متن مقاله در ادامه می آید.
در نظم منطقهای به شدت رقابتی مانند خلیج فارس، فرض غالب این است که قدرتهای فرامنطقهای با منافع عمیق نمیتوانند به طور نامحدود روی استراتژی «مصون سازی» حساب کنند و در نهایت باید یک طرف را انتخاب کنند.
این تفکر مدتهاست که در تحلیل روابط چین با کشورهای حوزه خلیج فارس نمایان میشود و کسانی را که می خواهند رویکرد متعارفتری اتخاذ کنند، سردرگم میکند. با این حال تعامل پکن با ایران و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس فرصتی استراتژیک است که با تعهدات امنیتی ایالات متحده در قبال پادشاهیهای خلیج فارس در تقابل قرار گرفته است و تا زمانی که این وضعیت ادامه داشته باشد، میتوان انتظار داشت که چین به تعامل با هر دو طرف ادامه دهد. خلیج فارس اما بی طرف نیست. منافع منطقهای چین به نفع طرف عربی است و ترجیح این کشور برای وضعیت موجود فرصتهایی را برای هماهنگی سیاست پکن با ایالات متحده آمریکا و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس فراهم میکند.
این نکته از تابستان ۲۰۲۰ اهمیت بیشتری پیدا کرد، زمانی که سند فاش شده جزئیاتی را ارائه میکرد که برخی به عنوان پایان استراتژی «مصون سازی» چین تعبیر میکردند: توافقنامه مشارکت ۲۵ ساله با ایران که شامل اهداف بلندپروازانه برای همکاری و سرمایهگذاری چین در زمینه های اقتصادی، فناوری، سیاسی و امنیتی ایران بود. این سند که ظاهرا در سال ۲۰۱۹ و توسط منبعی ناشناس منتشر شد ادعا می کند که چین در حال برنامه ریزی برای سرمایه گذاری ۴۰۰ میلیارد دلاری در ایران طی پنج سال آینده است. اجرای آن منجر به تعمیق قابل توجه روابط دوجانبه خواهد شد و پیامدهای جدی برای نظم منطقه ای خلیج فارس خواهد داشت که بر ایالات متحده آمریکا و متحدان و شرکای آن تأثیر می گذارد.
نیویورک تایمز گزارش داد که این همکاری نقاط اشتعال جدید و بالقوه خطرناکی را در روابط آمریکا و چین ایجاد می کند و به طور بالقوه زمینه را برای چین در منطقه ای که برای دهه ها دغدغه استراتژیک ایالات متحده آمریکا بوده است فراهم می کند. وزیر امور خارجه ایران از روابط نزدیک تر دولت با چین دفاع کرد و گفت: در مورد توافق چیزی برای کتمان وجود ندارد. هر مرحله شفاف بوده است و به محض نهایی شدن، جزئیات آن به اطلاع عموم خواهد رسید.
شراکت راهبردی جامع چین و ایران که در سفر دولتی سال ۲۰۱۶ رئیس جمهور شی جین پینگ امضا شد، واقعی است
جهت جلب حمایت بینالمللی از تلاش در نهایت ناموفق برای تمدید تحریم تسلیحاتی سازمان ملل علیه ایران، انتشار سند مشارکت به این روایت کمک کرد که پکن به طور فعال سیاست ایالات متحده در خلیج فارس را تضعیف میکند.
«مایک پمپئو»، وزیر امور خارجه آمریکا هشدار داد که چین و روسیه از پایان تحریم برای فروش سیستمهای تسلیحاتی متعارف به ایران استفاده خواهند کرد و این نگرانیها را در مورد یک محور نوظهور قدرتهای تجدیدنظرطلب که نظم از قبل ضعیف خلیجفارس را تهدید میکند، بیشتر میکند. برگزاری رزمایش های دریایی سه جانبه چین، روسیه و ایران برای اولین بار در دسامبر ۲۰۱۹، نگرانی های آمریکا را تقویت کرد.
شراکت راهبردی جامع چین و ایران که در سفر دولتی سال ۲۰۱۶ رئیس جمهور شی جین پینگ امضا شد، واقعی است. دو دولت مدت ها به دنبال توسعه روابط خود بودند و این مشارکت به عنوان مکانیزمی برای افزایش هماهنگی سیاسی و اقتصادی ابداع شد.
به این ترتیب، مشارکت چین و ایران مهم است اما مهمتر از توافقنامههای مشارکتی نیست که چین با عربستان سعودی یا امارات متحده عربی امضا کرده است، که هر دو کشور نیز به عنوان شرکای استراتژیک جامع تعیین شدهاند.
اگر به شراکت های کمتر استراتژیکی که چین با عراق، کویت، عمان و قطر دارد توجه کنیم آشکار می شود که حضور چین در خلیج فارس به نفع کشورهایی است که ایران را بزرگترین تهدید خود می دانند و مهمتر از همه، شرکا یا متحدان ایالات متحده آمریکا هستند. حضور چین در این منطقه اساساً تحت تأثیر ایالات متحده آمریکا بر منطقه است و این مهم فرصتهایی را برای واشنگتن و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس فراهم میکند تا با پکن کار کنند و اطمینان حاصل شود که این حضور عمیقتر به گونهای توسعه مییابد که از ترجیحات آنها برای نظم منطقه حمایت میکند.
تاثیر خروج ایالات متحده آمریکا از منطقه خاورمیانه
یکی از مهم ترین عواملی که به درک نفوذ فزاینده چین در منطقه خاورمیانه کمک می کند، نگرانی از کاهش تعهد ایالات متحده به منطقه است که به نوبه خود مسئله ترجیحات چین در خلیج فارس را مهم تر می کند.
از آنجایی که نظام بینالملل از تک قطبی پس از جنگ سرد به سیستمی با تمرکز کمتر تبدیل میشود، نظمهای منطقهای ناهموار به ویژه در برابر بیثباتی آسیبپذیر هستند. 10 سال پس از قیامهای عربی، نظم خاورمیانه را میتوان به بهترین شکل متلاطم توصیف کرد. سیاست بینالمللی آن تحت سلطه رقابتهای منطقهای، رقابت ایدئولوژیک و درگیریهای داخلی بیش از حد است که همگی با تنشها در سطح بینالمللی تشدید میشوند. مهمترین عامل سیستمیک تعدیل نیرو در آمریکا، رهبری سیاسی آن و خواسته عموم مردم که به وضوح ترجیح میدهند حضور نظامی امریکا در منطقه خاورمیانه کاهش یابد - علیرغم برتری نظامی آمریکا در آنجا.
نگرانی هایی موجه در مورد کاهش تعهد سیاسی امریکا در منطقه خاورمیانه وجود دارد. ترس از رها شدن یکی از ویژگی های هر رابطه نامتقارن است اما در مورد ایالات متحده و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس، این ترس همیشه وجود داشته است. اما در دوران ریاست جمهوری «باراک اوباما» و «دونالد ترامپ» تشدید شده است. همانطور که کارلین و ویتس خاطرنشان می کنند دو رئیس جمهور هنگام صحبت در مورد تعهدات ایالات متحده در خاورمیانه از لفاظی های متفاوتی استفاده کردند، اما این دیدگاه را داشتند که ایالات متحده آمریکا بیش از حد در منطقه دخالت دارد و باید منابع کمتر و زمان کمتری را به آن اختصاص دهد. کارلین و ویتس استدلال میکنند: اگرچه خاورمیانه هنوز برای ایالات متحده مهم است، اما اهمیت آن به طور قابل توجهی کمتر از گذشته است.
این عدم اطمینان در مورد نیات ایالات متحده آمریکا، سیاست خارجی را برای سه دسته از بازیگران شکل داده است: متحدان و شرکای ایالات متحده در خلیج فارس، ایران و قدرت های فرامنطقه ای با منافع در منطقه. رهبران شورای همکاری خلیج فارس همیشه میدانستند که رابطه آنها با ایالات متحده آمریکا بیشتر مبتنی بر منافع است تا ارزشها.
مارک لینچ قاطعانه بر این نکته تأکید می کند: قطعاً درجات بالایی از همکاری نظامی و اشتراک اطلاعات، هماهنگی سیاسی به دوستی ابدی وجود دارد. اما اگر «اتحاد» مستلزم برخی ارزشها، منافع و اولویتهای سیاسی مشترک باشد، پیدا کردن متحدان آمریکایی در خاورمیانه دشوار است.
با توجه به اهمیت منافع مشترک در ایجاد همکاری نزدیکتر، آگاهی از اینکه منافع ایالات متحده آمریکا در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا در حال تغییر اساسی است، به طور مستقیم ترس از رها شدن را تغذیه می کند
ترجیح در میان رهبران پادشاهی های خلیج فارس قطعا ادامه قوی حضور منطقه ای آمریکا است و این واقعیت که ایالات متحده در سال ۲۰۱۷ توافقنامه همکاری دفاعی خود را با امارات برای ۱۵ سال دیگر تمدید کرد، نشانه آشکاری است که خروج این کشور اغراق آمیز است اما در عین حال، تهدید باید جدی گرفته شود. از این رو کشورهای شورای همکاری خلیج فارس به طور فعال در حال تعمیق روابط خود با شرکای فرامنطقه ای بوده اند. هیچ انتظاری وجود ندارد که یک کشور یا گروهی از کشورها قادر باشند یا بخواهند نقشی را ایفا کنند که ایالات متحده انجام می دهد. با این حال، شورای همکاری خلیج فارس با تقویت روابط با طیف وسیع تری از قدرت ها در برابر شبح کاهش حضور آمریکا تلاش می کند.
انتقال دولت در آمریکا سیاست منطقهای ایران را عمیقاً تحت تأثیر قرار داده است. برنامه اقدام مشترک همکاری (برجام) به طور خلاصه برای حکومتی که تحت فشار داخلی و بین المللی بود، فضای تنفسی فراهم کرد. خروج دولت ترامپ همراه با کمپین «فشار حداکثری» آن، ایران را به داخل بازگرداند.
از آن زمان مجموعهای از حملات صورت گرفته است که به طور گسترده تصور میشود از سوی ایران انجام شدهاند، اگرچه تهران دست داشتن در آن را رد میکند. چهار نفتکش در ماه می ۲۰۱۹ در سواحل فجیره مورد حمله قرار گرفتند و یک ماه بعد دو نفتکش دیگر در خلیج عمان مورد حمله قرار گرفتند. به دنبال آن حمله تکان دهنده به تاسیسات آرامکو عربستان در سپتامبر ۲۰۱۹ و حملات موشکی شبه نظامیان مورد حمایت ایران به سفارت آمریکا در بغداد در دسامبر ۲۰۱۹ انجام شد.
انتظار می رود دولت بایدن رویکردی کمتر خصمانه نسبت به ایران اتخاذ کند و ممکن است به برجام بازگردد. اگر این کار را انجام دهد و ایران به همان شکل پاسخ دهد، اهمیت توانایی آمریکا برای شکل دادن به دستور کار امنیت منطقه ای، برای متحدان و دشمنان تقویت خواهد شد.
برای دیگر قدرتهای فرامنطقهای که منافعی در خلیج فارس دارند، تغییر اولویتها و رویکردهای ایالات متحده روی آنها تأثیر میگذارد. بسیاری از این کشورها مانند بریتانیا، هند، ژاپن و کره جنوبی متحدان یا شرکای ایالات متحده آمریکا هستند و تا حد زیادی تمایل دارند با ترجیحات آمریکا در خلیج فارس حرکت کنند. چشم انداز تغییر جهت ایالات متحده آمریکا آنها را ملزم می کند تا سیاست های خود را مجدداً تنظیم کنند تا چشم انداز منطقه ای در حال تغییر را در نظر بگیرند. اگر اینطور باشد، میتوان انتظار داشت این کشورها سیاستهای قاطعتر در خلیج فارس را اتخاذ کنند که احتمالاً از سیاستهای آمریکا متفاوت است.
در هر یک از این موارد گزینه های تصمیم گیرندگان به طور قابل توجهی تحت تاثیر رفتار ایالات متحده آمریکا است. سیگنالهای واضح جهتگیری سیاست از سوی واشنگتن به نوبه خود بر سیاستهای اتخاذ شده توسط هر یک از این مجموعههای بازیگر تأثیر میگذارد.
نظر شما