۵ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۷:۵۶
استراتژی چین در خلیج فارس؛ ریسک گریزی و تعادل استراتژیک؛ آیا چین جای آمریکا را می گیرد؟
سیاست چین در خلیج فارس(۱)؛

استراتژی چین در خلیج فارس؛ ریسک گریزی و تعادل استراتژیک؛ آیا چین جای آمریکا را می گیرد؟

دیپلماسی چین در قبال منطقه خلیج فارس طی شش دهه گذشته از یک مدل ایدئولوژی محور به یک مدل مبتنی بر عمل گرایی و از منطق توازن قدرت به یک منطق مبتنی بر تعادل استراتژیک تبدیل شده است.

بازار؛ گروه بین الملل: از زمانی که طرح یک کمربند_ یک جاده در سال ۲۰۱۳ مطرح گردید، چین به تدریج به بزرگترین شریک تجاری کل منطقه خلیج فارس تبدیل شد و پکن به افزایش منافع تجاری، انرژی و سرمایه گذاری در این منطقه مباهات کرده است.

در همین حال، کشورهای حاشیه خلیج فارس حامیان سرسخت چین در عرصه های متعدد مرتبط با حقوق بشر، تایوان، هنگ کنگ و سین کیانگ هستند و از جمله مشارکت کنندگان فعال در یک کمربند_یک جاده و بانک سرمایه گذاری زیرساخت آسیایی در نظر گرفته می شوند.

با این حال، منافع منطقه‌ای چین با چالش‌های متنوعی در داخل خلیج فارس و در سطح سیستمی مواجه است. از نظر منطقه ای، رهبران چین باید رقابت ایران و عربستان، جنگ نیابتی در یمن، بی ثباتی سیاسی و امنیتی در عراق، و رقابت میان کشورهای اهل سنت را دنبال کنند، زیرا ترکیه و قطر در مقابل عربستان سعودی، امارات، مصر و بحرین قرار گرفته اند. بر همین اساس، این مسائل باید در چارچوب سیستمی بزرگتر رابطه مناقشه برانگیز بین چین و ایالات متحده در نظر گرفته شود.

اگرچه چین سابقه طولانی در روابط با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس مانند بحرین، کویت، عمان، قطر، عربستان سعودی و امارات و همچنین کشورهای یمن، ایران و عراق دارد، اما دخالت این کشور در امور امنیتی خلیج فارس در مقایسه با کشورهای غربی، به ویژه ایالات متحده و انگلیس نسبتاً جدید است. دیپلماسی چین در قبال این منطقه طی شش دهه گذشته از یک مدل ایدئولوژی محور به یک مدل مبتنی بر عمل گرایی و از منطق توازن قدرت به یک منطق مبتنی بر تعادل استراتژیک تبدیل شده است. در طی پنج سال آینده، منطق کمربند_جاده، در حالی که پیشرفت در حوزه اقتصادی و دستیابی به رنگ و بوی سیاسی بیشتری دارد، نشان می‌دهد که یک پویایی امنیتی می‌تواند مبنای یک سیستم امنیتی جهانی آینده باشد که پیامدهایی برای منطقه خلیج فارس خواهد داشت.

از زمانی که انگلیس نیروهای خود را در سال ۱۹۷۱ خارج کرد، سیاست خارجی کشورهای خلیج فارس به جای امنیت جمعی، با رویکردی مورد علاقه چین، با انگیزه منطق توازن قوا مطرح بوده است. در مارس ۲۰۲۱، وانگ یی در جریان سفر خود به خاورمیانه، ابتکار پنج ماده ای برای دستیابی به امنیت و ثبات در خاورمیانه؛ یعنی حمایت از احترام متقابل، پشتیبانی از برابری و عدالت، دستیابی به عدم اشاعه، تقویت مشترک امنیت جمعی و تسریع همکاری های توسعه را پیشنهاد کرد.

هدف چین حفظ منافع تجاری رو به رشد خود در خلیج فارس و حفظ موقعیت قدرت بزرگ خود در جهان است و در عین حال از درگیری فرقه ای و ژئوپلیتیکی اجتناب می کند

رژیم‌های امنیتی جامع، ترکیبی از مکاتب ایده‌آلیستی و رئالیستی در روابط بین‌الملل، به ندرت رخ می‌دهند. بر اساس تصورات بازی مجموع صفر، قدرت‌های بزرگ خلیج‌فارس درگیر خصومت‌های مداوم با یکدیگر شده‌اند، که به دلیل فشارهای سیستمی برتری ایالات متحده، پیش‌بینی ترتیبات امنیتی جمعی برد_برد را دشوار می‌سازد. با توجه به این پیشینه، تعجب آور نیست که نگرش چین به حل مناقشه خلیج فارس مبتنی بر مبادله بین حداکثر منافع اقتصادی و حداقل خطرات سیاسی بوده است. هدف چین حفظ منافع تجاری رو به رشد خود در خلیج فارس و حفظ موقعیت قدرت بزرگ خود در جهان است که در عین حال از درگیری فرقه ای و ژئوپلیتیکی اجتناب می کند.

چین نسبت به آمریکا، روسیه، فرانسه و انگلیس که ریسک پذیر هستند، در خلیج فارس ریسک گریز است

دستیابی به این اهداف در حالی که به دنبال یک ابتکار خاص امنیت جمعی در خلیج فارس است، یک شعبده بازی دشوار خواهد بود. پکن همواره برای صلح و گفتگو در خلیج فارس درخواست کرده است، اما با این وجود معتقد است که دستیابی به ساختار امنیتی جمعی این منطقه، اگرچه برای کاهش هژمونی ایالات متحده و ایجاد توازن نرم در حضور نظامی آن حیاتی است، در کوتاه مدت دشوار خواهد بود.

تقریباً تمام قدرت‌های خارجی تمایل دارند با ایجاد سیستم‌های اتحاد، یکدیگر را در خلیج فارس متعادل کنند. چین نسبت به آمریکا، روسیه، فرانسه و انگلیس که ریسک پذیر هستند، در خلیج فارس ریسک گریز است. به‌عنوان جایگزینی برای ایجاد تعادل، که نمونه‌ای از رویکرد قدرت‌های فرامنطقه‌ای به منطقه است، به نظر می‌رسد یکدست‌بودن انتخاب بهتری برای چین باشد. یکنواخت بودن نوعی تاکتیک برای ریسک گریزی و تعادل است، در حالی که تعادل، نوعی دخالت فعال امنیتی است. ریسک گریزی طرف را انتخاب نمی کند، در حالی که تعادل انتخاب می کند.

در طول دوره جنگ سرد، سیاست گذاران چینی خلیج فارس را به عنوان بخش مهمی از خاورمیانه و شمال آفریقا (منا) می دانستند که خود بخشی از «منطقه میانی» بین اردوگاه های سرمایه داری و کمونیست ها بود. در این منطقه میانی، که توسط کشورهای تازه مستقل و غیر متعهد آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین نمایندگی می‌شد، چین با ایالات متحده که به عنوان هژمون امپراتوری شناخته می‌شد، و بعداً با اتحاد جماهیر شوروی که به عنوان یک امپراتوری رویزیونیست و سوسیالیستی شناخته شد، در دهه ۱۹۶۰ به بعد رقابت کرد.

چین با بر عهده گرفتن بار قابل توجهی از کمک های اقتصادی، تلاش کرد تا محاصره بلوک های غرب و شوروی را در دهه ۱۹۶۰ مطابق با جاه طلبی های رهبری مائو در منطقه میانی جهان سوم بشکند

در منطقه خلیج فارس، این رقابت به شکل حمایت از یمن جنوبی، نیروی انقلابی در عمان و عراق در برابر رژیم‌های سلطنتی که به عنوان دست نشانده امپریالیست‌ها شناخته می‌شوند، صورت گرفت و خاورمیانه به تدریج به صحنه جنگ سرد تبدیل شد و امنیت جمعی در آنجا غیرممکن بود. در همین راستا، چین به دولت ها و بازیگران غیردولتی که علیه ایالات متحده و متحدانش همسو بودند، حمایت مادی، سیاسی و دیپلماتیک ارائه کرد. بنابراین، این کشور در مناقشه اسرائیل و اعراب با آرمان فلسطین همراه شد و به ارائه کمک های اقتصادی، نظامی و همچنین حمایت سیاسی و دیپلماتیک به یاسر عرفات و سازمان آزادیبخش فلسطین پرداخت.

همچنین، از برخی کشورها و جنبش های عربی دیگر مانند الجزایر، یمن جنوبی، مصر و عراق که به عنوان نیروهای مترقی تلقی می شدند، حمایت شد. چین با بر عهده گرفتن بار قابل توجهی از کمک های اقتصادی، تلاش کرد تا محاصره بلوک های غرب و شوروی را در دهه ۱۹۶۰ مطابق با جاه طلبی های رهبری مائو در منطقه میانی جهان سوم بشکند.

از سال ۱۹۵۶ تا ۱۹۷۶ میلادی، چین در مجموع ۳۸۱ میلیون دلار به کشورهای خاورمیانه کمک کرد که ۱۰ درصد از کل کمک های خارجی ۳.۶۶۵ میلیارد دلاری در همین دوره را به خود اختصاص داد. با پایان انقلاب فرهنگی (۱۹۷۶-۱۹۶۶) و در نتیجه اجرای سیاست گشایش در دوران اصلاحات، دیپلماسی چین در قبال خلیج فارس سیاست‌های ایدئولوژی زدایی و توهین‌آمیز برای هیچ‌کس را دنبال کرد. همچنین، حزب کمونیست چین، روابط اقتصادی و تجاری با خلیج فارس را عنصر مهمی در مبارزه با فقر در چین می‌دانست که به ثبات سیاسی و مشروعیت رژیم، مطابق با مدل مشروعیت عملکرد کمک می‌کرد.

پس از یک فرآیند طولانی چهار دهه بازسازی اقتصادی در رویکرد خود به خلیج فارس، چین حضور اقتصادی برجسته ای در منطقه ایجاد کرده است که طیف گسترده ای از زمینه ها از زیرساخت ها گرفته تا پروژه های انرژی و سرمایه گذاری را پوشش می دهد

پس از یک فرآیند طولانی چهار دهه بازسازی اقتصادی در رویکرد خود به خلیج فارس، چین حضور اقتصادی برجسته ای در منطقه ایجاد کرده است که طیف گسترده ای از زمینه ها از زیرساخت ها گرفته تا پروژه های انرژی و سرمایه گذاری را پوشش می دهد که در هر دو چشم انداز یک کمربند_یک جاده و و اقدامات و همچنین سند سیاست عرب بیان شده است. با افزایش تعداد منافع تجاری ملموس، درک چین از نقش خود در امنیت خلیج فارس واضح است؛ در حالی که سیاست های این کشور در خلیج فارس با احتیاط و ریسک گریزی مشخص می شود.

این کشور با هر دو جمعیت شیعه و سنی، جمهوری‌ها و پادشاهی‌ها، ایران و کشورهای عربی پیوندهایی ایجاد، از درگیری در امور داخلی کشورهای منطقه اجتناب کرده و انتظارات و ترجیحات نخبگان حاکم را برآورده می‌کند. بر همین اساس، بسیاری از کشورها مانند اندونزی، تونس، قطر و ترکیه مدعی پایبندی به «سیاست بدون دشمن» هستند. سیاست بدون دشمن چین، الهام گرفته و متاثر از یک فلسفه دیپلماتیک که ریشه در تائوئیسم و کنفوسیوسیسم دارد، چین را نسبت به ابتکار امنیت جمعی خلیج فارس کاملاً منفعل می کند.

مفروضات «سیاست بدون دشمن» چین

در همین راستا، مفروضات این سیاست که در یک دکترین بزرگتر سیاست خارجی فراتر از همسایگی آن قرار می گیرد، به شرح زیر است.

در درجه نخست، این سیاست بر استفاده از قدرت دیپلماتیک به جای نیروی نظامی، که بر اجبار استوار است، تأکید می کند.

دوم، این سیاست بر صبر استراتژیک به جای اقدام ظاهری به عنوان راه حلی برای بحران تاکید می کند.

سوم، این سیاست برای جلوگیری از خطرات احتمالی، نگرش متعادل و خنثی نسبت به دولت‌های فعلی و نیروهای اپوزیسیون به عنوان جایگزینی برای حمایت مغرضانه از هر یک از طرف‌ها دارد.

چهارم، تاکید این سیاست بر چندجانبه گرایی به جای اقدامات یکجانبه است.

این رویکردی است که چین اتخاذ کرده و منجر به نگرش مبهم و شاید منفعلانه در رابطه با ابتکارات امنیتی خلیج فارس شده است. در دهه گذشته، منطقه خلیج فارس به‌جای امنیت جمعی، با گروه‌های دفاع جمعی، مانند ائتلاف استراتژیک خاورمیانه پیشنهادی آمریکا، ائتلاف مقاومت شیعیان به رهبری ایران، مشخص شده است. در مواجهه با رقابت ژئوپلیتیکی صفر در خلیج فارس که چین آن را درک می کند، چین استراتژی روشنی ندارد. از طرفی، ماهیت همکاری چین با کشورهای خلیج فارس حفظ انعطاف استراتژیک است.

از زمانی که رهبری جدید چین در سال ۲۰۱۲ انتخاب شد، خلیج فارس به عنوان یکی از اجزای مهم کمربند_جاده تلقی می شود و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس به اضافه یمن، ایران و عراق نقش اساسی در تقویت امنیت انرژی چین، گسترش بازارهای خارج از کشور و پیشبرد قدرت نرم این کشور در دوره جدید دارند

اصلاحات مجدد در سیاست استراتژیک آن در پاسخ به فرصت ها، بر اساس دیدگاه تصمیم گیرندگان در مورد مبادلات برای اجتناب از خطرات، به صورت موردی انجام می شود. از زمانی که رهبری جدید چین در سال ۲۰۱۲ انتخاب شد، خلیج فارس به عنوان یکی از اجزای مهم کمربند_جاده تلقی می شود و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس به اضافه یمن، ایران و عراق نقش اساسی در تقویت امنیت انرژی چین، گسترش بازارهای خارج از کشور و پیشبرد قدرت نرم این کشور در دوره جدید دارند.

در این راستا، پکن بر سیاست خارجی چهار نه خود تاکید کرده است: عدم تعهد، عدم مداخله در امور داخلی سایر کشورها، عدم وجود نمایندگان نیابتی، و عدم پر کردن خلاء قدرت باقی مانده از سوی دیگر کشورها. این سیاست مورد استقبال کشورهای حوزه خلیج فارس قرار گرفته است، در حالی که چین برای حفاظت از منافع شکننده و در عین حال گسترده‌تر خود، از ابتکار امنیت جمعی خلیج فارس حمایت کرده است، اما ماهیت این امنیت جمعی خلیج‌فارس هنوز مبهم است.

سنگ بنای دخالت چین در امور امنیتی خلیج فارس به اصل «حفظ روابط خوب با همه طرف ها و تلاش چندجانبه گرایی در حل مناقشه خلیج فارس» بستگی دارد

در غیاب ابتکار عمل خود، پکن از مفهوم امنیت جمعی روسیه برای منطقه خلیج فارس حمایت کرده است. در مورد خط سیر به سمت امنیت خلیج فارس، چین استدلال می کند که قدرت های خارجی نباید به دنبال سیاست اتحاد باشند و مناقشات خلیج فارس باید توسط خود دولت های محلی از طریق صلح و مذاکره حل و فصل شود. از این رو، سنگ بنای دخالت چین در امور امنیتی خلیج فارس به اصل «حفظ روابط خوب با همه طرف ها و تلاش چندجانبه گرایی در حل مناقشه خلیج فارس» بستگی دارد. بر همین اساس، مقامات چینی معتقدند که چنین رویکردی به بهبود گفتمان بین‌المللی چین و متقاعد کردن بیشتر آن کمک می‌کند و از این طریق چین جذابیت اخلاقی و نفوذ سیاسی خود را افزایش داده و تضمین می‌کند. این کشور می تواند هم در میان کشورهای خلیج فارس و هم در بین قدرت های خارجی هیچ دشمنی نداشته باشد و در عین حال منافع تجاری خود را به حداکثر برساند. «سیاست بدون دشمن» منفعل و ریسک گریز است و شرایط پکن را برای ارائه یک ابتکار عملی امنیتی جمعی خلیج فارس دشوار می کند.

هدف شراکت راهبردی چین_شورای همکاری خلیج فارس و چین_ایران فقط ایجاد یک محیط مساعد برای همکاری های اقتصادی و سیاسی دوجانبه است، نه حل و فصل واقعی منازعات. در زمینه اجرای همکاری های راهبردی با کشورهای خلیج فارس، چین از کانال های دوجانبه از طریق کشورهای محوری منطقه استفاده می کند اما از عرصه های چندجانبه نیز بهره می برد. مجمع همکاری چین و کشورهای عربی، سازمان ملل متحد، صندوق بین المللی پول، جی بیست، کنفرانس تعاملی و اعتمادسازی در آسیا، بانک سرمایه‌گذاری زیربنایی آسیا، صندوق راه ابریشم، و همچنین شورای همکاری خلیج فارس، سازمان عرب کشورهای صادرکننده نفت و سازمان همکاری اسلامی همگی عرصه‌های چندجانبه مرتبط هستند، اما برای اهداف امنیت جمعی در نظر گرفته نمی شوند.

برای چین، فرضیه «صلح از طریق توسعه» که به جای «کسری دموکراسی» یا «کسری هژمون» بر «کسری توسعه» تأکید می‌کند، کلید حل مناقشه در خلیج فارس است

این مدل توسعه گرا با مدل امنیت محور غرب بسیار متفاوت است. برای چین، فرضیه «صلح از طریق توسعه» که به جای «کسری دموکراسی» یا «کسری هژمون» بر «کسری توسعه» تأکید می‌کند، کلید حل مناقشه در خلیج فارس است. سیاست بدون دشمن چین در خلیج فارس تاکتیک های زیر را دارد: اجتناب از رقابت استراتژیک با بزرگترین قدرت خارجی، مشارکت در حل مناقشات در شورای امنیت سازمان ملل، تحکیم همکاری های اقتصادی و تجاری با همه کشورهای خلیج فارس، و تقویت اعتماد سیاسی با تمام طرفها.

کد خبر: ۲۶۹٬۶۷۶

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha